دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات💫
part:¹²
ویو ا.ت
روی تخت خوابیده بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
جین بود
سریع جواب دادم
ا.ت:سلام
جین:سلام..خوبی؟
ا.ت: آره..خب برای چی زنگ زدی؟
جین:میخواستم بگم آماده باش تا ۱۰ دقیقه دیگه میام دنبالت.
ا.ت:اا اوکی.
گوشی رو قط کرد.
یاااا آخه چقدر دیر زدی😐
سریع پاشدم یه کراپ و دامن پوشیدم و روی کراپ هم یه کت سبک پوشیدم.
سریع کتونی های ال استار ام رو پوشیدم.
و کلی عطر رو خودم خالی کردم.
موهام رو درست کردم و یکم آرایش کردم.
مونده بودم عینک بزنم یا نه
چون عینک باعث میشد زشت بشم.
ولش کن نمیزنم.
کارم تموم شده بود.
باورم نمیشه چقدر زود این سری حاضر شدم🤨
عجیبه...
منتظر جین بودم که یهو به خودم تو آینه نگاه کردم
خیلی با چند ماه پیش فرق کرده بودم.
یعنی راستش......خوشگل شده بودم
دیگه اونقدری چاق نبودم و صورتم اونقدر جوش نداشت
چون عینکم رو نزده بودم چشم هام معلوم بود و این خیلی قشنگم کرده بود.
و بخاطر آرایش دیگه هیچ مشکلی نداشتم
داشتم به این فکر میکردم که جین منو بعد از چند ماه ببینه چه فکری میکنه
به نظرش قشنگ شدم یا نه.
البته چیزی که بین من و اون نیست
برای چی دارم به این فکر میکنم.
۱۵ دقیقه بعد
تو حیاط پرورشگاه داشتم با نوک موهایی که بافته بودم ور میرفتم که یهو با صدای بوق به خودم اومدم.
دیدم جینه
سریع پاشدم رفتم سوار ماشین شدم
که یهو خانم جئون(مسئول پرورشگاه) گفت:کجا میری ا.ت؟
ا.ت:من دارم با دوستم میرم بیرون قول میدم تا ساعت ۹ شب بیام.
خانم جئون نگاهی به داخل ماشین کرد گفت:
خانم جئون:مواظب خودت باش و تا ساعت ۹ هم اینجا باش.
ا.ت:حتما خداحافظ خانم جئون(لبخند)
خانم جئون :خداحافظ.
سوار ماشین شدم.
تا به جین نگاه کردم.
جین تعجب کرد.
جین:ا.ت........خودتی؟(تعجب)
ا.ت:اوم اره(لبخند)
تا ا.ت وارد ماشین شد
از شدت خوشگلیش تعجب کردم
خیلی خوشگل شده بود.
احساس کردم قلبم داره از جا درمیاد.
تا چند ثانیه محوش شده بودم.
یهو با صدای حرفش به خودم اومدم.
ا.ت:جین مردی....خشکت زد؟
جین:ااا نه؟چقدر تغییر کردی یه لحظه تعجب کردم؟
ا.ت:بدتر شدم؟( خنده)
جین:نه اتفاقا بر عکس خیلی خوشگل شدی(لبخند)
ا.ت:خب کجا میریم؟
جین:به نظر خودت کجا میریم؟
ا.ت:یاااا من که نمیدونم.(کلافه)
جین:بعدا میفهمی(خنده)
ادامه دارد.....
خب امروز چند پارت براتون فیک میزارم
فقط حمایت ها فراموش نشه🦕
#بی_تی_اس
part:¹²
ویو ا.ت
روی تخت خوابیده بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
جین بود
سریع جواب دادم
ا.ت:سلام
جین:سلام..خوبی؟
ا.ت: آره..خب برای چی زنگ زدی؟
جین:میخواستم بگم آماده باش تا ۱۰ دقیقه دیگه میام دنبالت.
ا.ت:اا اوکی.
گوشی رو قط کرد.
یاااا آخه چقدر دیر زدی😐
سریع پاشدم یه کراپ و دامن پوشیدم و روی کراپ هم یه کت سبک پوشیدم.
سریع کتونی های ال استار ام رو پوشیدم.
و کلی عطر رو خودم خالی کردم.
موهام رو درست کردم و یکم آرایش کردم.
مونده بودم عینک بزنم یا نه
چون عینک باعث میشد زشت بشم.
ولش کن نمیزنم.
کارم تموم شده بود.
باورم نمیشه چقدر زود این سری حاضر شدم🤨
عجیبه...
منتظر جین بودم که یهو به خودم تو آینه نگاه کردم
خیلی با چند ماه پیش فرق کرده بودم.
یعنی راستش......خوشگل شده بودم
دیگه اونقدری چاق نبودم و صورتم اونقدر جوش نداشت
چون عینکم رو نزده بودم چشم هام معلوم بود و این خیلی قشنگم کرده بود.
و بخاطر آرایش دیگه هیچ مشکلی نداشتم
داشتم به این فکر میکردم که جین منو بعد از چند ماه ببینه چه فکری میکنه
به نظرش قشنگ شدم یا نه.
البته چیزی که بین من و اون نیست
برای چی دارم به این فکر میکنم.
۱۵ دقیقه بعد
تو حیاط پرورشگاه داشتم با نوک موهایی که بافته بودم ور میرفتم که یهو با صدای بوق به خودم اومدم.
دیدم جینه
سریع پاشدم رفتم سوار ماشین شدم
که یهو خانم جئون(مسئول پرورشگاه) گفت:کجا میری ا.ت؟
ا.ت:من دارم با دوستم میرم بیرون قول میدم تا ساعت ۹ شب بیام.
خانم جئون نگاهی به داخل ماشین کرد گفت:
خانم جئون:مواظب خودت باش و تا ساعت ۹ هم اینجا باش.
ا.ت:حتما خداحافظ خانم جئون(لبخند)
خانم جئون :خداحافظ.
سوار ماشین شدم.
تا به جین نگاه کردم.
جین تعجب کرد.
جین:ا.ت........خودتی؟(تعجب)
ا.ت:اوم اره(لبخند)
تا ا.ت وارد ماشین شد
از شدت خوشگلیش تعجب کردم
خیلی خوشگل شده بود.
احساس کردم قلبم داره از جا درمیاد.
تا چند ثانیه محوش شده بودم.
یهو با صدای حرفش به خودم اومدم.
ا.ت:جین مردی....خشکت زد؟
جین:ااا نه؟چقدر تغییر کردی یه لحظه تعجب کردم؟
ا.ت:بدتر شدم؟( خنده)
جین:نه اتفاقا بر عکس خیلی خوشگل شدی(لبخند)
ا.ت:خب کجا میریم؟
جین:به نظر خودت کجا میریم؟
ا.ت:یاااا من که نمیدونم.(کلافه)
جین:بعدا میفهمی(خنده)
ادامه دارد.....
خب امروز چند پارت براتون فیک میزارم
فقط حمایت ها فراموش نشه🦕
#بی_تی_اس
- ۴.۴k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط