پارت[1]
پارت[1]
ویو کوک:باز داره صدایه ناله میاد معلوم نیس شوگا باز کیو آورده اصا خسته نمیشه هوف واقعا چجوری این کارارو هر روز تکرار میکنه
ویو شوگا:گمشو بیرون( به دختره ی گف) شلوارشو پوشید تیشرتشم پوشید رفت جلو در اتاق کوک
یونگی:داداشی
کوک:بعله؟
یونگی:بیام تو؟
کوک:بیا
یونگی:سلام
کوک:های
یونگی:ناراحتی
کوک:چیزی نشده که با کارایه تو
یونگی:آه بیخیال بابا من مافیام یه مافیا ازین کارا زیاد میکنه
کوک:هعی خب حالا واسه چی اومدی؟
یونگی:امشب چون تولدته یه مهمونی بزرگ داریم تو عمارت
کوک:اوه به به چه داداشی دارم من میخواد برام تولد بگیره
یونگی:دیگه دیگه
(میخندن)
یونگی:حالا که داره امشب تولدته باید لباس بخریم میای بریم بیرون؟
کوک:یس بریم
یونگی حاضر شو
کوک:اوکی
لباساشونو میپوشن و میرننننن🙂🤲🏻
لباس میخرن بر میگیردن (هه فک کردین بیرون رفتنشونو توضیح میدم به همین خیال باشید😐💜)
شب.......
وع (ویو ا/ت)
وایی بابااااا
[پدر ا/ت:پ/ت]
پ/ت:چیشده باز؟
ا/ت:من نمیخوام بیام مهمونیی
م/ت:دخترم لج نکن بیا دیگه ع
آخه ایش باشه
ا/ت: سومیننن
سومین:بعله خواهری؟
ا/ت:لباس چی بپوشم؟
سومین:نمیدونم والا خودمم موندم
ا/ت:عی بابا
انتخاب کردن بعد از مدتهااآ و گیریم لایت کردن لباسایه پرنسسی شونو پوشیدنننن
پ/ت:دخترا بیاین
سومین و ا/ت: چشم بابا
رفتن پایین و سوار ون شدن
ا/ت و سومین رو به رویه باباشون نشسته بودن....
ادامه دارد....
ویو کوک:باز داره صدایه ناله میاد معلوم نیس شوگا باز کیو آورده اصا خسته نمیشه هوف واقعا چجوری این کارارو هر روز تکرار میکنه
ویو شوگا:گمشو بیرون( به دختره ی گف) شلوارشو پوشید تیشرتشم پوشید رفت جلو در اتاق کوک
یونگی:داداشی
کوک:بعله؟
یونگی:بیام تو؟
کوک:بیا
یونگی:سلام
کوک:های
یونگی:ناراحتی
کوک:چیزی نشده که با کارایه تو
یونگی:آه بیخیال بابا من مافیام یه مافیا ازین کارا زیاد میکنه
کوک:هعی خب حالا واسه چی اومدی؟
یونگی:امشب چون تولدته یه مهمونی بزرگ داریم تو عمارت
کوک:اوه به به چه داداشی دارم من میخواد برام تولد بگیره
یونگی:دیگه دیگه
(میخندن)
یونگی:حالا که داره امشب تولدته باید لباس بخریم میای بریم بیرون؟
کوک:یس بریم
یونگی حاضر شو
کوک:اوکی
لباساشونو میپوشن و میرننننن🙂🤲🏻
لباس میخرن بر میگیردن (هه فک کردین بیرون رفتنشونو توضیح میدم به همین خیال باشید😐💜)
شب.......
وع (ویو ا/ت)
وایی بابااااا
[پدر ا/ت:پ/ت]
پ/ت:چیشده باز؟
ا/ت:من نمیخوام بیام مهمونیی
م/ت:دخترم لج نکن بیا دیگه ع
آخه ایش باشه
ا/ت: سومیننن
سومین:بعله خواهری؟
ا/ت:لباس چی بپوشم؟
سومین:نمیدونم والا خودمم موندم
ا/ت:عی بابا
انتخاب کردن بعد از مدتهااآ و گیریم لایت کردن لباسایه پرنسسی شونو پوشیدنننن
پ/ت:دخترا بیاین
سومین و ا/ت: چشم بابا
رفتن پایین و سوار ون شدن
ا/ت و سومین رو به رویه باباشون نشسته بودن....
ادامه دارد....
۶.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.