عشق به توان چند

"عشق به توان چند؟ "
P3

ویو هانا
«۸شب»
داشتم پرونده هارو مرتب میکردم که
تق تق
بیا تو
منشی : خسته نباشید خانم پارک آقای جونگ گفتن به اتاقشون برین
اوکی میتونی بری
سرشو تکون دادو بیرون رفت
منم بعد درست کردن سرو وضعم رفتم به اتاق جونگ
تق تق
&بیا تو
رفتم تو که با دو تا مرد دیگه مواجه شدم
&خانم پارک ایشون آقای جئون و پسرشونن
رفتم جلو و با آقای جئون دست دادم
سلام از آشناییتون خوشبختم
#سلام، شما باید خانم پارک باشید و همینطور بهترین دکتر اینجا
درسته نظر لطفتونه
به پسر بغلش نگاهی کردم که داشت با لبخند ترسناکی نگام میکرد
من میتونم باهاتون تنها حرف بزنم؟
#البته
پس دنبالم بیاید
رفتیم بیرون از اتاق رو به منشی گفتم :
جئون جونگ کوکو به اتاق ویژه ببر
منشی : چشم
پدرش دنبالم اومد تا بریم به اتاقم وارد اتاقم شدیم
بفرمایید بشینید
#بله
نشست منم روبروش نشستم
میتونید راجب پسرتون بیشتر بگید؟اینکه چرا آوردینش اینجا؟
#فکر میکردم توی پرونده همه چی براتون روشن شده باشه
بله کاملا ولی میخوام از دهن خودتونم بشنوم
#خیلی خب، من برای بهتر شدن پسرم هر کاری میکنم چون اون تنها داراییه من از این دنیاست بعد اینکه مادرش مرد چندبار خواست خودکشی کنه حتی یه بارم میخواست از شر منم خلاص شه اون دیوونه شده غذاشو درست نمیخوره حتی بعضی وقتا با غذاش بازی می‌کنه و یه شکل های عجیبی می‌کشه همیشه با یه لبخند ترسناک نقاشی می‌کشه
نقاشی؟چه نقاشی ای میکشه؟
#مادرشو می‌کشه که داره خون بالا میاره نقاشیای ترسناکی می‌کشه و شبا وقتی عصبانی میشه شروع می‌کنه به شکستن وسایل و گریه کردن
وضع پسرتون واقعا خرابه
#چقدر طول می‌کشه تا خوب شه
خب نمیشه قطعی گفت باید وضعیتشو ببینم.. باید باهاش حرف بزنم
#بله بله کاملا درسته، خب من دیگه میرم
شبتون بخیر
و از اتاق رفت بیرون
منم رفتم بیرون پیش منشی
کجا بردیش
منشی : طبقه ۸ اتاق 1333
ولی طبقه 8 خالیه.. اونجا هیچکس نیست باید جاشو عوض کنیم
منشی : نمیشه آقای جونگ اینطور خواستن
اوفف باشه من بهش یه سر میزنم و بعد میرم خونه توهم میتونی بری
منشی : خیلی ممنون.. فعلا
بای بای
رفتم سمت آسانسور رفتم داخلش و دکمه طبقه ۸ زدم
توی آیینه آسانسور به خودم نگاه کردم
اووو جونن بخورمت خوشگله
و بعد خندیدم
با صدای دینگ آسانسور به خودم اومدم به طبقه ۸ رسیده بودم

مرسی برای حماییتاتون
لایک : ۶

حمایت؟
دیدگاه ها (۱)

Vanshot

"عشق به توان چند؟ "P4ویو هانااز آسانسور خارج شدم رفتم تا اتا...

"عشق به توان چند؟ "P2ویو هانا چشم&مریض جدید داریم دوباره؟&آر...

"عشق به توان چند؟ "P1ویو هاناصبح با صدای آلارم از خواب پریدم...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

پارت ۴۲ فیک دور اما آشنا

پارت ۳۸ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط