دوست داشتنت را مرهم میکنمو میگذارم روی زخمهای زندگی ا
دوست داشتنت را مرهم میکنم،و میگذارم روی زخمهای زندگی ام...
دوست داشتنت را دو دستی میچسبم و خودم را برای روزهای مباداتر از این آماده میکنم،میگذارمش برای روزهایی که چشمهایم از بیچشم و روییِ آدمها سیاهی میرود...
برای روزهایی که هرآنچه تصور از زندگی دارم زیر و زِبَر میشود،دوست داشتنت را هرروز می بویم و در عمق جانم نگه میدارمش...
برای داشتنِ تو بغل بغل آغوش میشوم و دوست داشتنت را میانهی خودمان محرمانه و گرم نگه می دارم...
دوست داشتنِ تو،اگر نبود من برای چه اینقدر فداکارانه،باید زنده می ماندم و عاشق؟!
دوست داشتنِ تو تبرک است،میبوسم و روی چشمهایم میگذارمش...
دوست داشتنت را دو دستی میچسبم و خودم را برای روزهای مباداتر از این آماده میکنم،میگذارمش برای روزهایی که چشمهایم از بیچشم و روییِ آدمها سیاهی میرود...
برای روزهایی که هرآنچه تصور از زندگی دارم زیر و زِبَر میشود،دوست داشتنت را هرروز می بویم و در عمق جانم نگه میدارمش...
برای داشتنِ تو بغل بغل آغوش میشوم و دوست داشتنت را میانهی خودمان محرمانه و گرم نگه می دارم...
دوست داشتنِ تو،اگر نبود من برای چه اینقدر فداکارانه،باید زنده می ماندم و عاشق؟!
دوست داشتنِ تو تبرک است،میبوسم و روی چشمهایم میگذارمش...
- ۵.۶k
- ۱۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط