دلتنگی

چه می‌توان کرد وقتی که ممنوعه هستی؟ چگونه دریچه‌های سد سرشار از عشقم را به روی دشتی بگشایم که در افقی خارج از حریم جریان من قرار دارد؟
قناری خوشنوای من، چگونه می‌توانم تو را در باغ زیبای قلبم رها نمایم، آنگاه که نیک می‌دانم متعلق به باغ همسایه‌ای؟
بگذار از پشت پرچین باغ خیالم، گوش به نوای زیبا و چشم به قامت رعنایت بدوزم،
ای پرنده زیبای من، گهگاهی به پرواز در آ، تا خنکای نسیم بالهای ظریفت گونه‌هایم را بنوازد.
مطمئن باش تو را روزی چونان پولکهای نقره‌ای، به دامن آسمان لاجوردی، خواهم دوخت تا دیگر چشمک زدن‌های ستارگان توجه کسی را به خود جلب نکند، آنگاه تو تک ستاره درخشان آسمان در دل تاریکی خواهی بود.
#دلتنگی
دیدگاه ها (۰)

سخن ناب

شعر دلتنگی

دلتنگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط