خسته از دور آمده پیش تو زانو می زند

خسته از دور آمده پیش تو زانو می زند
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
بغض کرده،حرف ها دارد برای درد دل
در دلش نور امید انگار سو سو می زند
گوشه ای زانو بغل کرده، نگاهش خیره به
خادم پیری که در صحن تو جارو می زند
شاعری را دید مستی می کند، در وصف تو
حرف از خال لب و ابرو و گیسو می زند
لحظه ای با گنبدت تنهای تنها می شود!
حرف هایش را میان آن هیاهو می زند
دل شکسته...پر شکسته...می شود ابر بهار
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
دیدگاه ها (۳۴)

چشات بوی گناه کبیره میده

دستم رو بگیر تو دریایی من کویر

کجایی نازنین یارم ؟ ببینی حال بیمارم طبیبان یک به یک گفتن به...

تو کنارم باش... اصلا.. شعرهایم مال تو هرچه ازتاثیرچشمت می سر...

#دو_دختر_در_یک_نقاب#پارت2هواپیما درحال بلند شدن است لطفعا کم...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط