خسته از دور آمده پیش تو زانو می زند
خسته از دور آمده پیش تو زانو می زند
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
بغض کرده،حرف ها دارد برای درد دل
در دلش نور امید انگار سو سو می زند
گوشه ای زانو بغل کرده، نگاهش خیره به
خادم پیری که در صحن تو جارو می زند
شاعری را دید مستی می کند، در وصف تو
حرف از خال لب و ابرو و گیسو می زند
لحظه ای با گنبدت تنهای تنها می شود!
حرف هایش را میان آن هیاهو می زند
دل شکسته...پر شکسته...می شود ابر بهار
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
بغض کرده،حرف ها دارد برای درد دل
در دلش نور امید انگار سو سو می زند
گوشه ای زانو بغل کرده، نگاهش خیره به
خادم پیری که در صحن تو جارو می زند
شاعری را دید مستی می کند، در وصف تو
حرف از خال لب و ابرو و گیسو می زند
لحظه ای با گنبدت تنهای تنها می شود!
حرف هایش را میان آن هیاهو می زند
دل شکسته...پر شکسته...می شود ابر بهار
بی پناه است و به آقای خودش رو می زند
- ۱۲.۶k
- ۳۰ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط