مینسوک:چشم
مینسوک:چشم
میره میاره یونارو
جیمین:ادب شدی هر. زه
یونا:متنفرم ازت
جیمین:وای وای اخه من عاشقتم احمق
گمشو تو خونه
یونارو میاره تو خونه ات هم از پله ها میاد پایین
ات:یونا
جیمین تو باز یونا رو کتک زدی اخه برای چی
جیمین:عشقم دیدی که لباس عروسیتو پاره کرد توهم ناراحت شدی منم طاقت ناراحتیتو ندارم
ات:تو الان اینو زدی لباس عروسیم درست شد نه اگه بلایی سر بچه ها اومده باشه چی
جیمین:فرقی به حالم نمیکنه
هوی گمشو برو تو اتاقت بیرونم نمیای
ات:صبحونه نمی خوره
جیمین:ات یکم زیادی دخالت نمی کنی تو کارام
ات.... سکوت می کنه
میرن صبحونه میخورم
ات:ا راستی گوشیمم بده
جیمین:گوشیت مگه دست منه
ات:دیروز نه پری روز خواستم به لیا بگم بیاد عروسیم نزاشتی
جیمین:اها برای چی میخوای گوشیتو
ات:تو خونه حوصلم سر میره با گوشیم ور برم
جیمین:خب وقتی اینجا حیاط به اون بزرگی هست تلویزیون هست کلی خوراکی غذا هست من هستم یونا هست حوصلت برای چی سر بره
ات:یه لحظه یه لحظه چرا گفتی یونا هست
جیمین:خب سرگرممون میکنه
ات:مگه زن حامله دلقکه(حیح نه اما همیشه سناریو های چرا میسازه سرگرمت میکنه گل🗿🚬🤡)
جیمین:هععع😂
بیب من باید برم شرکت خیلی وقته نرفتم کاری باهام نداری
ات:نه بزار بدرقت کنم
میرن جلو در همو می بوسن جیمین میره
ویو ات
دلم برای یونا سوخت اون طوری دیدمش همه جاش خونی بود لباساش کثیف بود درسته زده بود لباس عروسیمو پاره کرد اما منم نباید بیام انتقام بگیرم تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم ببرم پنکیک پنیر گردو ابمیوه پرتقال کالباس بردم براش
تق تق تق
ات:می تونم بیام
یونا:اره
ات: برات صبحونه درست کردم یونا میخوام بهت یه چیزی بگم خب
یونا:بنال
ات:ببین به جون خودم قسم میخورم به جون عزیز ترین فرد زندگیمم قسم که من به جیمین نگفتم بیاد تو رو کتک بزنه لطفا فک نکن من از این دخترام که بلد شستشو مغزی بده
یونا:همممم
چطور حالا تو کتک بخوری
ات:ببخشید
یونا میره سمت گلدون توی اتاق
یونا:ات میگم چطور جیمین باتوهم دعوا کنه کتکت بزنه
ات:یونا داری منو می ترسونی هیچی از حرفات نمی فهمم اون گلدون چرا برداشتی
یونا:میخوام ادبت کنم
ات:میخوام با گلدون منو بزنی
یونا:نچ
میخوام این کارو کنم (گلدون میکوبونه تو سر خودش یونا بعد بی هوش میشه )
ات:یوناااااااااااا جیغغغغغغغغغغغغ
یونا بلند شو یونا یونا
اجوماااااااااا اجوماااااااااا(جیغ داد)
اجوماااااااااا
اجوما:جانم خانم چی شده چی شده
ات:بدو زنگ بزن امبولانس بدوووو
یونا یونا بلند شو یونا تروخداااا
*امبولانس میاد یونا رو به بیمارستان منتقل میکنن ات هم همش داره گریه میکنه اجوما هم تو بیمارستان پیشش*
اجوما:خانم لطفا گریه نکنین
ات:چجوری گریه نکنم اگه بمیره چی
اجوما:شما که نزدین
ات:اما جیمین فک میکنه من زدم
اجوما:منم شاهدم شما نزدین این یونا یه بازیگر به تمام معنا هست اون موقعی که خودکشی کرده بود همش الکی بود
ات:یعنی چی
اجوما:*فلش بک*
ویو یونا
تو اتاقم بودم داشتم به جیمین فک میکردم یه تصمیم گرفتم اونکه بهم اهمیت نمیده چطور این کارو کنم توجه کنه بهم نگرانم شه بعد با ات دعواشون شه به مامانم گفتم بیاد تو اتاقم
یونا:مامان من میخوام یه کاری کنم
√:چی باز دختر
یونا:میخوام الکی خودکشی کنم
یه دکتر اجیر کردم تو شماره اونو میگیری امبولانس میفرسته بعد یه سری چرت پرت به جیمین بگه بعد جیمین نگرانم بشه بهم توجه کنه با ات دعوا کنن
√:میدونی که تو بمیری جیمین به یه ورشه
یونا:مامان
√:باشه
یونا:بیین من الان دستمو گیریم میکنم خودمو به موش مردگی میزنم بعد تو جیغ داد کن
√:اوف باشه
ویو اجوما
رفته بودم لباسای کثیف رو جمع کنم که حرفای مامان یونا رو با یونا رو شنیدم خواستم برم پایین به جیمین بگم اما گفت بعدا بگو که دیگه نشد بگم
*پایان فلش بک*
ات:خدای من فک کنم این یونا تو رنگی قبیلش بازیگر بوده
به جیمین مامان باباش خبر دادی
اجوما:نه میخواین خبر بدم
ات:به جیمین بگو بعد به مامان باباش
اجوما میره جیمین مامان بابای یونا میگه میادن بیمارستان
√:........
(پارت بعد اسماته۱۸+)
میره میاره یونارو
جیمین:ادب شدی هر. زه
یونا:متنفرم ازت
جیمین:وای وای اخه من عاشقتم احمق
گمشو تو خونه
یونارو میاره تو خونه ات هم از پله ها میاد پایین
ات:یونا
جیمین تو باز یونا رو کتک زدی اخه برای چی
جیمین:عشقم دیدی که لباس عروسیتو پاره کرد توهم ناراحت شدی منم طاقت ناراحتیتو ندارم
ات:تو الان اینو زدی لباس عروسیم درست شد نه اگه بلایی سر بچه ها اومده باشه چی
جیمین:فرقی به حالم نمیکنه
هوی گمشو برو تو اتاقت بیرونم نمیای
ات:صبحونه نمی خوره
جیمین:ات یکم زیادی دخالت نمی کنی تو کارام
ات.... سکوت می کنه
میرن صبحونه میخورم
ات:ا راستی گوشیمم بده
جیمین:گوشیت مگه دست منه
ات:دیروز نه پری روز خواستم به لیا بگم بیاد عروسیم نزاشتی
جیمین:اها برای چی میخوای گوشیتو
ات:تو خونه حوصلم سر میره با گوشیم ور برم
جیمین:خب وقتی اینجا حیاط به اون بزرگی هست تلویزیون هست کلی خوراکی غذا هست من هستم یونا هست حوصلت برای چی سر بره
ات:یه لحظه یه لحظه چرا گفتی یونا هست
جیمین:خب سرگرممون میکنه
ات:مگه زن حامله دلقکه(حیح نه اما همیشه سناریو های چرا میسازه سرگرمت میکنه گل🗿🚬🤡)
جیمین:هععع😂
بیب من باید برم شرکت خیلی وقته نرفتم کاری باهام نداری
ات:نه بزار بدرقت کنم
میرن جلو در همو می بوسن جیمین میره
ویو ات
دلم برای یونا سوخت اون طوری دیدمش همه جاش خونی بود لباساش کثیف بود درسته زده بود لباس عروسیمو پاره کرد اما منم نباید بیام انتقام بگیرم تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم ببرم پنکیک پنیر گردو ابمیوه پرتقال کالباس بردم براش
تق تق تق
ات:می تونم بیام
یونا:اره
ات: برات صبحونه درست کردم یونا میخوام بهت یه چیزی بگم خب
یونا:بنال
ات:ببین به جون خودم قسم میخورم به جون عزیز ترین فرد زندگیمم قسم که من به جیمین نگفتم بیاد تو رو کتک بزنه لطفا فک نکن من از این دخترام که بلد شستشو مغزی بده
یونا:همممم
چطور حالا تو کتک بخوری
ات:ببخشید
یونا میره سمت گلدون توی اتاق
یونا:ات میگم چطور جیمین باتوهم دعوا کنه کتکت بزنه
ات:یونا داری منو می ترسونی هیچی از حرفات نمی فهمم اون گلدون چرا برداشتی
یونا:میخوام ادبت کنم
ات:میخوام با گلدون منو بزنی
یونا:نچ
میخوام این کارو کنم (گلدون میکوبونه تو سر خودش یونا بعد بی هوش میشه )
ات:یوناااااااااااا جیغغغغغغغغغغغغ
یونا بلند شو یونا یونا
اجوماااااااااا اجوماااااااااا(جیغ داد)
اجوماااااااااا
اجوما:جانم خانم چی شده چی شده
ات:بدو زنگ بزن امبولانس بدوووو
یونا یونا بلند شو یونا تروخداااا
*امبولانس میاد یونا رو به بیمارستان منتقل میکنن ات هم همش داره گریه میکنه اجوما هم تو بیمارستان پیشش*
اجوما:خانم لطفا گریه نکنین
ات:چجوری گریه نکنم اگه بمیره چی
اجوما:شما که نزدین
ات:اما جیمین فک میکنه من زدم
اجوما:منم شاهدم شما نزدین این یونا یه بازیگر به تمام معنا هست اون موقعی که خودکشی کرده بود همش الکی بود
ات:یعنی چی
اجوما:*فلش بک*
ویو یونا
تو اتاقم بودم داشتم به جیمین فک میکردم یه تصمیم گرفتم اونکه بهم اهمیت نمیده چطور این کارو کنم توجه کنه بهم نگرانم شه بعد با ات دعواشون شه به مامانم گفتم بیاد تو اتاقم
یونا:مامان من میخوام یه کاری کنم
√:چی باز دختر
یونا:میخوام الکی خودکشی کنم
یه دکتر اجیر کردم تو شماره اونو میگیری امبولانس میفرسته بعد یه سری چرت پرت به جیمین بگه بعد جیمین نگرانم بشه بهم توجه کنه با ات دعوا کنن
√:میدونی که تو بمیری جیمین به یه ورشه
یونا:مامان
√:باشه
یونا:بیین من الان دستمو گیریم میکنم خودمو به موش مردگی میزنم بعد تو جیغ داد کن
√:اوف باشه
ویو اجوما
رفته بودم لباسای کثیف رو جمع کنم که حرفای مامان یونا رو با یونا رو شنیدم خواستم برم پایین به جیمین بگم اما گفت بعدا بگو که دیگه نشد بگم
*پایان فلش بک*
ات:خدای من فک کنم این یونا تو رنگی قبیلش بازیگر بوده
به جیمین مامان باباش خبر دادی
اجوما:نه میخواین خبر بدم
ات:به جیمین بگو بعد به مامان باباش
اجوما میره جیمین مامان بابای یونا میگه میادن بیمارستان
√:........
(پارت بعد اسماته۱۸+)
۱۳.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.