من و تو به مرور زخمی کردیم همو یه روزایی از زندگیمون

من و تو ، به مرور زخمی کردیم همو . یه روزایی از زندگیمون ، یه جاهاییش که جز خودمون هیشکی کنارمون نبود . بعد از اینکه حسابی رگامون باز شدن ، تو دستاتو گذاشتی روی زخمای من ، من دستامو گذاشتم روی زخمای تو . داستان این بود که فهمیده بودیم اگه دستمونو برداریم میمیریم . حالا ، چیزی که امروز منو تو رو کناره هم نگه داشته عشق نیست . دوس داشتن نیست
حتی عادتم نیست . نیازه . کافیه یکیمون خسته شه ، بگه بیخیال . دستشو ورداره ، بشینه یه گوشه و صبر کنه که همه چیز تموم شه . تموم .
دیدگاه ها (۱)

یکی از دلایل عوضی بودن دنیا این است که آدمهاش، هر غلطی (واقع...

اوایل ازدواجمان به چهره همسرم در خواب نگاه می کردم. این تنها...

مشکلی که من با لغت "معلولیت" دارم این است کهبه محض شنیدن معل...

میشل : من عاشقتم.پاتریشیا : ولی من نمیدونم عاشقت هستم یا نه!...

5 minutes to deathPart 1۸اولین جرقه‌ی بحث رو مادرش زدکلافه ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط