من و تو ، به مرور زخمی کردیم همو . یه روزایی از زندگیمون
من و تو ، به مرور زخمی کردیم همو . یه روزایی از زندگیمون ، یه جاهاییش که جز خودمون هیشکی کنارمون نبود . بعد از اینکه حسابی رگامون باز شدن ، تو دستاتو گذاشتی روی زخمای من ، من دستامو گذاشتم روی زخمای تو . داستان این بود که فهمیده بودیم اگه دستمونو برداریم میمیریم . حالا ، چیزی که امروز منو تو رو کناره هم نگه داشته عشق نیست . دوس داشتن نیست
حتی عادتم نیست . نیازه . کافیه یکیمون خسته شه ، بگه بیخیال . دستشو ورداره ، بشینه یه گوشه و صبر کنه که همه چیز تموم شه . تموم .
حتی عادتم نیست . نیازه . کافیه یکیمون خسته شه ، بگه بیخیال . دستشو ورداره ، بشینه یه گوشه و صبر کنه که همه چیز تموم شه . تموم .
۶۴۶
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.