بیا ، مرو ز کنارم ، بیا که می میرم
بیا ، مرو ز کنارم ، بیا که می میرم
نکن مرا به غریبی رها که می میرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایّام
برونم آور از این ماجرا که می میرم
نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی ؟
قرار خویش منه زیر پا که می میرم
به خاک پای تو سر می نهم ، دریغ مکن
زچشم های من این توتیا که می میرم
مگر نه جفت توأم قوی من ؟ مکن بی من
به سوی برکه آخر شنا ، که می میرم
اگر هنوز من آواز آخرین توأم
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم
برای من که چنینم ،تو جان متّصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا ، که می میرم
ز چشم هایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشم ها که می میرم
حسین_منزوی
نکن مرا به غریبی رها که می میرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایّام
برونم آور از این ماجرا که می میرم
نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی ؟
قرار خویش منه زیر پا که می میرم
به خاک پای تو سر می نهم ، دریغ مکن
زچشم های من این توتیا که می میرم
مگر نه جفت توأم قوی من ؟ مکن بی من
به سوی برکه آخر شنا ، که می میرم
اگر هنوز من آواز آخرین توأم
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم
برای من که چنینم ،تو جان متّصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا ، که می میرم
ز چشم هایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشم ها که می میرم
حسین_منزوی
۴.۸k
۰۷ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.