مادر لباس کودکانش را باگیره به بندکشیدتا باد آنها را نبر

مادر لباس کودکانش را باگیره به بندکشید،تا باد آنها را نبرد.
زمان گذشت؛
کودکان، لباسها،گیره‌ها وبندها ماندند؛
باد مادر را با خودش برد...
دیدگاه ها (۵)

آمدی قصه ببافی که موجّه بروی...؟در نزن رفته ام از خویش،کسی م...

. #خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ...؟! .پاییزت مبارک عشقم...

( عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۳جیمین دستش میون‌شی را پایین آور...

Royal Veil — Part 12 : خاکستر و عهدصبح، بوی دود هنوز در هوای...

در شهر شلوغ و سرد "بی‌رحمی"، مردی میانسال به نام "نوید" زندگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط