به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم بازیِ خطرناکی بود اما
به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم بازیِ خطرناکی بود اما به ریسکش میارزید +سلام -سلام...شما؟ +غریبه خدا خدا میکردم که دیگر پیامی نگیرم آخر قرارمان این بود که ناشناسی واردِ حریممان نشود -میشه خودتونو معرفی کنید؟ نوشتمو نوشت ساعتها برایم گفت از تنهایی اش از گذشته اش که پاک بود از آدمها نالید از عشقهای امروزی گفت منتظر است یک دانه نابَش سرِ راهش قرار گیرد... با شماره ی خودم پیغام دادم جواب نداد برایِ غریبه اما، حاضر بود جانَش را بدهد عجیب بود که دیگر خبری از شلوغیِ کارَش نبود عجیب بود که دیگر دستش هم بند نبود عجیب بود،همه چیز عجیب بود بعد از سالها، مرا با غریبه ای عوض کرد که خودم بودم گاهی در زندگی غریبه شوید آدمها گاهی غریبه ها را به عشقشان ترجیح میدهند!
۴۴۵
۰۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.