پارت ۱
پارت ۱
آنا :
صبح بود بیدار شدم رفتم سرویس بعد دست صورتم را شستم و صبحانه خوردم و بعد اماده شدم برم خرید و ...
کوک :
بیدار شدم رفتم دست صورتما شستم و صبحانه خوردم و اماده شدم برای خرید
انا :
رسیدم خیابان رفتم یک لباس کوتاه گرفتم خیلی زیبا بود بعد رفتم شهربازی سوار چرخ فلک شدم و بعد رفتم کلاس تیراندازی و بعد شوگا ، ووشو ، کاراته ، هنر و....... من خیلی کارا کردم امروز امتحان موسیقی داشتم
جیمی :
به بادیگارد گفتم کوک را صدا بزنه
بادیگارد : اقای کوک پدرتان کارتان دارد
کوک : باشه
جیمی : کوک امد به او گفتم که باید با دختر خانواده کیم آنا ازدواج کنه
کوک : چاره ای نداشتم که قبول کنم چون از پدرم خیلی میترسم قبول کردم
یک روز قبل
عمو آنا اراد
جیمی : به اراد زنگ زدم و گفتم میخوام یه لطفی کنی
اراد : چی باشه حالا
جیمی : میخوام پسرم کوک با برادر زاده ات آنا ازدواج کنه
اراد : باشه
آنا : یه خبر دارم
آنا :
صبح بود بیدار شدم رفتم سرویس بعد دست صورتم را شستم و صبحانه خوردم و بعد اماده شدم برم خرید و ...
کوک :
بیدار شدم رفتم دست صورتما شستم و صبحانه خوردم و اماده شدم برای خرید
انا :
رسیدم خیابان رفتم یک لباس کوتاه گرفتم خیلی زیبا بود بعد رفتم شهربازی سوار چرخ فلک شدم و بعد رفتم کلاس تیراندازی و بعد شوگا ، ووشو ، کاراته ، هنر و....... من خیلی کارا کردم امروز امتحان موسیقی داشتم
جیمی :
به بادیگارد گفتم کوک را صدا بزنه
بادیگارد : اقای کوک پدرتان کارتان دارد
کوک : باشه
جیمی : کوک امد به او گفتم که باید با دختر خانواده کیم آنا ازدواج کنه
کوک : چاره ای نداشتم که قبول کنم چون از پدرم خیلی میترسم قبول کردم
یک روز قبل
عمو آنا اراد
جیمی : به اراد زنگ زدم و گفتم میخوام یه لطفی کنی
اراد : چی باشه حالا
جیمی : میخوام پسرم کوک با برادر زاده ات آنا ازدواج کنه
اراد : باشه
آنا : یه خبر دارم
۶.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.