پارت ۲
پارت ۲
.
آنا : یه خبر دارم قبول شدم این خبرا به بهترین دوستم لینا گفتم
لینا : به مناسبت قبولیت یه جشن میگیرم ( عکس لباسشا میزارم )
من برای جشن سایه چشم زدم یه میکاپ بسیار زیبا کردم و مدل مو زد آرایشگره برام
عموم بهم زنگ زد و گفت : سلام فردا شب ی مهمونی دعوتیم تو هم بیا منم گفتم : سلام باشه عمو اراد
جیمی : کوک را صدا بزن
بادیگارد : چشم قربان
بادیگارد : اقای کوک پدرتان شمارا صدا زدن لطفا برید دیدارشان
کوک : باشه
کوک : در زدم
جیمی : بیا تو
کوک : سلام با من کاری داشتین پدر
جیمی : بنشین تا بگم
کوک : بفرمایید
جیمی : فردا شب یه مهمونی میگیرم همونجا آنا را میبینی یه لباس زیبا میپوشی فهمیدی
کوک : نمیخواستم قبول کنم ولی مجبور بودم قبول کردم
انا : امشب رفتم مهمونی دوستم همه سوپرایزم کردن گفتن امیدوارم همیشه موفق باشی نیم مین گذشت مهمونی تموم شد ( الان براتون لباس آنا را میزارم داخل کامنتا بگین چطور بود رمان )
.
آنا : یه خبر دارم قبول شدم این خبرا به بهترین دوستم لینا گفتم
لینا : به مناسبت قبولیت یه جشن میگیرم ( عکس لباسشا میزارم )
من برای جشن سایه چشم زدم یه میکاپ بسیار زیبا کردم و مدل مو زد آرایشگره برام
عموم بهم زنگ زد و گفت : سلام فردا شب ی مهمونی دعوتیم تو هم بیا منم گفتم : سلام باشه عمو اراد
جیمی : کوک را صدا بزن
بادیگارد : چشم قربان
بادیگارد : اقای کوک پدرتان شمارا صدا زدن لطفا برید دیدارشان
کوک : باشه
کوک : در زدم
جیمی : بیا تو
کوک : سلام با من کاری داشتین پدر
جیمی : بنشین تا بگم
کوک : بفرمایید
جیمی : فردا شب یه مهمونی میگیرم همونجا آنا را میبینی یه لباس زیبا میپوشی فهمیدی
کوک : نمیخواستم قبول کنم ولی مجبور بودم قبول کردم
انا : امشب رفتم مهمونی دوستم همه سوپرایزم کردن گفتن امیدوارم همیشه موفق باشی نیم مین گذشت مهمونی تموم شد ( الان براتون لباس آنا را میزارم داخل کامنتا بگین چطور بود رمان )
۵.۲k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.