من شمع نبودم که بسـوزم پـر پروانه دوصـد شکــر
من شمع نبودم که بسـوزم پـر پروانه دوصـد شکــر
عاقل نبـُدم تا که خورم من غم دیوانه دوصـد شکـر
سیلاب اگر بـرده در ایـن جـا همـه ی عــالم و آدم
زین خانه به دوشی دگرم نیست غم خانه دوصد شکر
هرگز نخورم غصّه ی نان درهمه ی عمر به یک بار
زیرا کـه نبـودم ز ازل کـودک دُردانـه دوصـد شکـر
از همّـت بالاسـت کـه انـدر نظـرم نیـست زر وسیــم
حور و پری و جنت و فردوس جز افسانه دوصد شکر
ســر گـر بنهــم بـر ســرسجـاده و یک ریـز بگـویــم
در طالـع ما هسـت یکی گوهـر یک دانه دوصد شکـر
زایام کـه در بـی خبـری طـی شـد ویک فرصـت دیگر
داده اسـت اجـل تا بـزنم من دو سـه پیمانه دوصد شکر
آمد به بـرم دلبـر شیـرین و رسیـدم بـه بـرش دوش
بی آنـکه بگـویم سخنی یا که زنم چـانـه، دوصـد شکر
آن شیـخ که در مسجـد و محـراب همه عمـر تبـه کـرد
هرگـز نبـرد ره بـه حریم مـی و میخانه دوصـد شکر
بـر بخـت سپـیـدم تـو نظـر کـن منگــر حـال خــرابـم
صیدی که به دام آمده بی زحمت هر دانه دوصد شکر
گویند رقیبان که «رضا» ره بـه غلط رفت همه عمر
هُشیـار نبـودم من و زین حالت مستانه دو صـد شکـر
کشاورز
عاقل نبـُدم تا که خورم من غم دیوانه دوصـد شکـر
سیلاب اگر بـرده در ایـن جـا همـه ی عــالم و آدم
زین خانه به دوشی دگرم نیست غم خانه دوصد شکر
هرگز نخورم غصّه ی نان درهمه ی عمر به یک بار
زیرا کـه نبـودم ز ازل کـودک دُردانـه دوصـد شکـر
از همّـت بالاسـت کـه انـدر نظـرم نیـست زر وسیــم
حور و پری و جنت و فردوس جز افسانه دوصد شکر
ســر گـر بنهــم بـر ســرسجـاده و یک ریـز بگـویــم
در طالـع ما هسـت یکی گوهـر یک دانه دوصد شکـر
زایام کـه در بـی خبـری طـی شـد ویک فرصـت دیگر
داده اسـت اجـل تا بـزنم من دو سـه پیمانه دوصد شکر
آمد به بـرم دلبـر شیـرین و رسیـدم بـه بـرش دوش
بی آنـکه بگـویم سخنی یا که زنم چـانـه، دوصـد شکر
آن شیـخ که در مسجـد و محـراب همه عمـر تبـه کـرد
هرگـز نبـرد ره بـه حریم مـی و میخانه دوصـد شکر
بـر بخـت سپـیـدم تـو نظـر کـن منگــر حـال خــرابـم
صیدی که به دام آمده بی زحمت هر دانه دوصد شکر
گویند رقیبان که «رضا» ره بـه غلط رفت همه عمر
هُشیـار نبـودم من و زین حالت مستانه دو صـد شکـر
کشاورز
۱.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.