تو


تو ﺁﺏ ﺷﺪﻩﯾﯽ 
ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺳﺐﻫﺎ 
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭﻩﻫﺎ 
ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺷﺒﻨﻢ، 
ﻣﻪ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ.... 
ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺗﺎﺟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ 
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥﻫﺎ ﺷﻮﯼ 
ﮐﻔﺸﺪﻭﺯﮎﻫﺎ ﺧﺎﻝﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩﺷﺎﻥ ﺭﺍ 
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ 
ﻗﻮﭺﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻣﯽﺟﻨﮕﻨﺪ 
ﻣﻪ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ. 
ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻧﯿﺴﺘﯽ 
ﺧﺎﻟﻖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ! 
ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻧﯿﺴﺘﯽ 
ﻭ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖﻫﺎﯾﻢ ﭘﻬﻠﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪ ﮐﺎﻏﺬ 
ﻭ ﮔﻮﺍﻩ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ 
ﺳﻮﺭﻩﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﻪ. 

#شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۰)

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شودبرای خنده‌هاییکه  از ته دل بود ...

#کتاب_بخوانیم_تا_حال_دنیا_خوب_شودهیچ برنامه‌ عادلانه‌ای برای...

به شبنمي مي‌ماند آدمي و عمر چهل روايتش به لحظه‌ي رؤيتِ نوربر...

می‌دانی فلسفه‌ی سفره‌ی یلدا چیست؟ یعنی زمستان سخت است، سرد ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط