یک جمعه ی زیبا و من و ناز نگاهت

یک جمعه ی زیبا و من و ناز نگاهت

بنشین وبخوان شعرشوم محوِصدایت

خورشید تویی نور تویی ای همه ی من

برخیز و بیا تا که کنم جان به فدایت
دیدگاه ها (۱)

بلاتڪلیفم این روزا،،مریض احوالو داغونم یہ وقتا زیر چتر تو ،،...

آنقدر دوستت دارم که یادم نمی آید از کجا شروع شد!داستان ما نه...

عرضه ی دوست داشتن اگر نداریدتوانِ نگه داشتن اگر نداریدخراب ن...

هر آدمی قرار نیست قسمتی از آینده‌تون باشه بعضی از آدما میان ...

سلطان

اخ دلم پر کشید برای اون روزها خوش یادش بخیر

طبیعت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط