Part

Part42

کوک ویو صبح

صب اروم بیدار شدم و با چهره ا. ت که خیلی کیوت بهم نگاه میکرد مواجه شدم

ا. ت: هی کوکی دیشب چرا نخوابیدی؟( کمی با عصبانیت گفت)

کوک: نیش خندی زد  هه عشقم اخه توکه میدونی وی چقدر دیونه است نه ترسیدم اتفاقی واسه تو و کوچولومون بیوفته

ا. ت: لوخیییی کوک یا قلبم اکلیلی شد 😶😂 بعد دوتاشون باهم خندیدن

کوک: میگم ا. ت به مامان نو بابا هامون بگیم؟

ا. ت:  ایییی اصن یادم نبود نمیدونم من خجالت میکشم


کوک: اشکالی نداره ی مهمونی میگیریم و همه رو دعوت می کنیم اونوقت میفهمن هوم نظرت؟

ا. ت: نه کوک اصلا حوصله مهمون داری ندارم حالم بد تر میشه

کوک: باشه میتونیم اوتاق بچه رو اماده کنیم

ا. ت: کوککککک

کوک: جان نننننن

ا. ت: بذار ببینیم بچه چیه حدقل بعدش انقدر تند برو
راستی دوست داری  بچه چی باشه

کوک: اوممم خوب دوست دارم 1 دخترو 1پسر داشته باشم

ا. ت: اااا منم✌.......
دیدگاه ها (۰)

Part42   کوک ویو داشتم با ا. ت حرف میزدم که یهو دستشو گذاشت ...

Part43 کوک ویو بعد خ کردن صبحانه ا. ت رفت تو اتاقش منم تم او...

Part41 ویو کوکوقتی وارد خونه شدیم دیدم تهیونگ نشسته رو مبل و...

Part40 ا. ت: از تو دیگه اه کوک: چ.. چی یعنی من ا. ت: ا.. اره...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۱ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط