تو طوفانی و من در دست های تو پرِ کاهی
تو طوفانی و من در دستهای تو پرِ کاهی
ببر ای بادِ سرگردان مرا هرجا که میخواهی
چه حکمت بود که از چشم تو انداخت ما را، آن
خداوندی که یوسف را برون آورد از چاهی
به ناحق انتظار عشق دارم از تو، وقتی من؛
رعِیتزادهِ بیسرپناهیام، و تو شاهی
اگرچه دوری از پیش من اما؛ در دلم هستی
من اینجا برکهِ آبم و تو در آسمان، ماهی
تو مثل سیب سرخِ روی آن شاخِ بلندی، که
برای چیدن تو میکند این دست کوتاهی
فقط از تو برایم قاب عکسی مانده و آنهم
نمیدانم چرا گم میشود تا میکشم آهی
مهران پوپل
ببر ای بادِ سرگردان مرا هرجا که میخواهی
چه حکمت بود که از چشم تو انداخت ما را، آن
خداوندی که یوسف را برون آورد از چاهی
به ناحق انتظار عشق دارم از تو، وقتی من؛
رعِیتزادهِ بیسرپناهیام، و تو شاهی
اگرچه دوری از پیش من اما؛ در دلم هستی
من اینجا برکهِ آبم و تو در آسمان، ماهی
تو مثل سیب سرخِ روی آن شاخِ بلندی، که
برای چیدن تو میکند این دست کوتاهی
فقط از تو برایم قاب عکسی مانده و آنهم
نمیدانم چرا گم میشود تا میکشم آهی
مهران پوپل
۹.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.