My police boyfriend
My police boyfriend
Part 18
بعد چند مین کنار یه پاساژ ماشینو پارک کردم
گوشی و کیف پولم رو برداشتم و از ماشین پیاده شدم
وارد پاساژ شدم داشتم لباسارو نگا میکردم که یه لباس مشکی توجهم رو جلب خیلی ازش خوشم اومده بود پس معطل نکردم و سریع وارد مغازه شدم
من:سلام .. اون لباس مشکی کد 345 رو میخواستم
_او بله حتما.. شما خیلی خوش سلیقه هستید این کار خیلی فروش بالایی داشته
من:بله.. *لبخند*
-بفرمایید
من:خیلی ممنون
رفتم داخل اتاق پرو و لباسو پوشیدم خیلی بهم میومد و یجورایی جلوه خاصی داشت
من معمولا موقع خرید خیلی حساسیت به خرج میدم اما این دفعه همون مغازه اول یه لباس توجهمو جلب کرد
اومد بیرون لباسو حساب کردم و از مغازه خارج شدم
حالا باید این لباسو با یه کفش ست میکردم
دور و برمو نگاه کردم یه مغازه بزرگ کیف و کفش فروشی که پشت ویترینش کلی کفش متنوع بود رو دیدم
وارد مغازه شدم و یه جفت کفش مشکی شیک پاشنه بلند رو انتخاب کردم..
خریدام تموم شده بود تصمیم گرفتم برم کافه و یه چیزی بخورم
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت 4 بود
که کافه معمولا کافه این ساعات شلوغ و من از مکان های شلوغ خیلی خوشم نمیاد اما خب خوردن یه نوشیدنی خنک ارزششو داشت
در ماشینو باز کردم ساک های خریدو گذاشتم صندلی عقب و ماشینو روشن کردم
یه کافه همون نزدیکی ها بود روبروی همون کافه پارک کردم و پیاده شدم
سفارشمو ثبت کردم و منتظر موندم
بعد 10 مین سفارشم رسید
یه جرئه خوردم
هوم... این واقعا خوشمزس طعم متفاوتی داره یادم باشه دوباره امتحانش کنم
یاد یونا افتادم که یه بار میگفت نوشیدنی خنک دوس داره پس یدونه برا اونم گرفتم
بعد از اینکه کارم تو کافه تموم شد سوار ماشین شدم و رفتم خونه
من:من اومدم. ..
یونا:او رییس اومدی
من:هوم اینم برای تو گرفتم
یونا:اوو.. ممنونم اما اخه
من:اخه نداره من رییستم پس دستور میدم اینو ازم قبول کنی
یونا:بله... رییس
من:زدم زیر خنده
یونا:خندید و لیوانو از یاشیل گرفت.. ممنونم رییس
من:لبخندی زدم و رفتم تو اتاقم
خیلی خسته بودم خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف اتاق زل زدم
نمیدونم چرا اما یهو یاد جیمین افتادم
دلم خیلی براش تنگ شده بود
نه.. نباید بهش فکر کنم همه چی تموم شد اما.
قلبم بهم این اجازرو نمیداد#بی_تی_اس #فیک #وانشات #جونگ_کوک #تهیونگ #نامجون #جیمین #جین #شوگا #سناریو #تصور #تصور_کن #وانشات_بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
💜💜لایک و کامنت فراموش نشه
دلم نیومد براتون پارت بعد نزارم
Part 18
بعد چند مین کنار یه پاساژ ماشینو پارک کردم
گوشی و کیف پولم رو برداشتم و از ماشین پیاده شدم
وارد پاساژ شدم داشتم لباسارو نگا میکردم که یه لباس مشکی توجهم رو جلب خیلی ازش خوشم اومده بود پس معطل نکردم و سریع وارد مغازه شدم
من:سلام .. اون لباس مشکی کد 345 رو میخواستم
_او بله حتما.. شما خیلی خوش سلیقه هستید این کار خیلی فروش بالایی داشته
من:بله.. *لبخند*
-بفرمایید
من:خیلی ممنون
رفتم داخل اتاق پرو و لباسو پوشیدم خیلی بهم میومد و یجورایی جلوه خاصی داشت
من معمولا موقع خرید خیلی حساسیت به خرج میدم اما این دفعه همون مغازه اول یه لباس توجهمو جلب کرد
اومد بیرون لباسو حساب کردم و از مغازه خارج شدم
حالا باید این لباسو با یه کفش ست میکردم
دور و برمو نگاه کردم یه مغازه بزرگ کیف و کفش فروشی که پشت ویترینش کلی کفش متنوع بود رو دیدم
وارد مغازه شدم و یه جفت کفش مشکی شیک پاشنه بلند رو انتخاب کردم..
خریدام تموم شده بود تصمیم گرفتم برم کافه و یه چیزی بخورم
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت 4 بود
که کافه معمولا کافه این ساعات شلوغ و من از مکان های شلوغ خیلی خوشم نمیاد اما خب خوردن یه نوشیدنی خنک ارزششو داشت
در ماشینو باز کردم ساک های خریدو گذاشتم صندلی عقب و ماشینو روشن کردم
یه کافه همون نزدیکی ها بود روبروی همون کافه پارک کردم و پیاده شدم
سفارشمو ثبت کردم و منتظر موندم
بعد 10 مین سفارشم رسید
یه جرئه خوردم
هوم... این واقعا خوشمزس طعم متفاوتی داره یادم باشه دوباره امتحانش کنم
یاد یونا افتادم که یه بار میگفت نوشیدنی خنک دوس داره پس یدونه برا اونم گرفتم
بعد از اینکه کارم تو کافه تموم شد سوار ماشین شدم و رفتم خونه
من:من اومدم. ..
یونا:او رییس اومدی
من:هوم اینم برای تو گرفتم
یونا:اوو.. ممنونم اما اخه
من:اخه نداره من رییستم پس دستور میدم اینو ازم قبول کنی
یونا:بله... رییس
من:زدم زیر خنده
یونا:خندید و لیوانو از یاشیل گرفت.. ممنونم رییس
من:لبخندی زدم و رفتم تو اتاقم
خیلی خسته بودم خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف اتاق زل زدم
نمیدونم چرا اما یهو یاد جیمین افتادم
دلم خیلی براش تنگ شده بود
نه.. نباید بهش فکر کنم همه چی تموم شد اما.
قلبم بهم این اجازرو نمیداد#بی_تی_اس #فیک #وانشات #جونگ_کوک #تهیونگ #نامجون #جیمین #جین #شوگا #سناریو #تصور #تصور_کن #وانشات_بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
💜💜لایک و کامنت فراموش نشه
دلم نیومد براتون پارت بعد نزارم
۳۵.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.