بهش خندیدم
بهش خندیدم
تهیونگ : آروم باش
ا/ت : ولم کن لازم نکرده همینجا از خون ریزی بمیرمم نمیخوام...
نزاشتم حرفش تموم بشه
تهیونگ : هیسس آروم باش
دیگه هیچی نگفت طناب دستشو ک به تخت بسته شده بودو باز کردم و خواستم باند دستشو باز کنم ولی نزاشت
تهیونگ : میگم دستتو بده به من
ا/ت : نمیخوام
هوای کشیدم چاره ای برام نمونده بود باید تهدیدش میکردم
تهیونگ : اگه نزاری باند دستتو عوض کنم به نگهبانا میگم یه بلایی سر متیو بیارن
تا اینو گفتم حرکتی نکرد و بهم نگاه کرد
ا/ت : دست بهش نمیزنین
تهیونگ : پس بزار باند دستتو عوض کنم
نفس عمیقی کشید
دستشو گرفتم ، کاری نکرد منم پانسمانشو عوض کردم بخیه دستش یکم باز شده بود برای همین خیلی خونریزی کرد هیچی نمیگفت فقط به زمین خیره شده بود
وقتی تموم شد بلند شدم
تهیونگ : درد نمیکنه؟
ا/ت : نه
تهیونگ : خوبه
اینو گفتم و رفتم بیرون تا درو باز کردم هانول دم در بود رفتم بیرون و درو بستم
تهیونگ : اینجا چیکار میکنی؟
هانول : حالش خوبه؟
تهیونگ : نه به لطف تو
هانول : اینطوری نگو خب منم عصبی شدم
تهیونگ : داشتی میکشتیش خوبه وضعیتشو میدونستی
هانول : خب حالا ک خوبه
خیلی مظلوم شده بود
تهیونگ : باشه اشکال نداره بیا بریم پایین
صدای داد میومد سریع رفتیم پایین صدای داد اون پسره بود ک با ا/ت اوردیمش اینجا رفتم سمت اتاقش و قفل در اتاقشو باز کردم و رفتم داخل سریع اومد سمتم
متیو : ا/ت کجاس ( با داد )
متیو هم دید ک ا/ت تیر خورد برای همین همش اینو میپرسه
تهیونگ : حالش خوبه
متیو : باید ببینمش
تهیونگ : نمیشه
متیو : گفتم باید ببینمش ( با داد )
تهیونگ : داد نزن گفتم خوبه دیگه
متیو : نشنیدی چی گفتم؟ گفتم.. میخوام.. ا/تو.. ببینم ( این قسمتو بخش بخش میگه )
تهیونگ : منم گفتم ک نمیتونی ببینیش
خواست بره بیرون ک گرفتمش
سریع نگهبانارو خبر کردم اومدن و گرفتنش داد میزد حقم داره ولی تقصیر منم نیست نمیتونه بره ببینتش چون ممکنه با هم نقشه بکشن و فرار کنن مجبور بودم از هم جداشون کنم
با صدای هانول ریشه افکارم پاره شد و حواسمو دادم بهش
هانول : خوبی؟
تهیونگ : هوم
هانول : میخوای بزاری همو ببینن؟
تهیونگ : نه
هانول : اونا نمیتونن کاری کنن کل خونه پره نگهبانه
تهیونگ : اونا دوتا عضو حرفه این مطمعن باش یه راهی برای فرار پیدا میکنن ولی نه تا وقتی پیش هم نیستن
نفس عمیقی کشید
هانول : هعیی
تهیونگ : من میرم بیرون یکم هوا بخورم تو ام میای؟
هانول : نه من برم به اون دختره یه سر بزنم
تهیونگ : باشه
تهیونگ : آروم باش
ا/ت : ولم کن لازم نکرده همینجا از خون ریزی بمیرمم نمیخوام...
نزاشتم حرفش تموم بشه
تهیونگ : هیسس آروم باش
دیگه هیچی نگفت طناب دستشو ک به تخت بسته شده بودو باز کردم و خواستم باند دستشو باز کنم ولی نزاشت
تهیونگ : میگم دستتو بده به من
ا/ت : نمیخوام
هوای کشیدم چاره ای برام نمونده بود باید تهدیدش میکردم
تهیونگ : اگه نزاری باند دستتو عوض کنم به نگهبانا میگم یه بلایی سر متیو بیارن
تا اینو گفتم حرکتی نکرد و بهم نگاه کرد
ا/ت : دست بهش نمیزنین
تهیونگ : پس بزار باند دستتو عوض کنم
نفس عمیقی کشید
دستشو گرفتم ، کاری نکرد منم پانسمانشو عوض کردم بخیه دستش یکم باز شده بود برای همین خیلی خونریزی کرد هیچی نمیگفت فقط به زمین خیره شده بود
وقتی تموم شد بلند شدم
تهیونگ : درد نمیکنه؟
ا/ت : نه
تهیونگ : خوبه
اینو گفتم و رفتم بیرون تا درو باز کردم هانول دم در بود رفتم بیرون و درو بستم
تهیونگ : اینجا چیکار میکنی؟
هانول : حالش خوبه؟
تهیونگ : نه به لطف تو
هانول : اینطوری نگو خب منم عصبی شدم
تهیونگ : داشتی میکشتیش خوبه وضعیتشو میدونستی
هانول : خب حالا ک خوبه
خیلی مظلوم شده بود
تهیونگ : باشه اشکال نداره بیا بریم پایین
صدای داد میومد سریع رفتیم پایین صدای داد اون پسره بود ک با ا/ت اوردیمش اینجا رفتم سمت اتاقش و قفل در اتاقشو باز کردم و رفتم داخل سریع اومد سمتم
متیو : ا/ت کجاس ( با داد )
متیو هم دید ک ا/ت تیر خورد برای همین همش اینو میپرسه
تهیونگ : حالش خوبه
متیو : باید ببینمش
تهیونگ : نمیشه
متیو : گفتم باید ببینمش ( با داد )
تهیونگ : داد نزن گفتم خوبه دیگه
متیو : نشنیدی چی گفتم؟ گفتم.. میخوام.. ا/تو.. ببینم ( این قسمتو بخش بخش میگه )
تهیونگ : منم گفتم ک نمیتونی ببینیش
خواست بره بیرون ک گرفتمش
سریع نگهبانارو خبر کردم اومدن و گرفتنش داد میزد حقم داره ولی تقصیر منم نیست نمیتونه بره ببینتش چون ممکنه با هم نقشه بکشن و فرار کنن مجبور بودم از هم جداشون کنم
با صدای هانول ریشه افکارم پاره شد و حواسمو دادم بهش
هانول : خوبی؟
تهیونگ : هوم
هانول : میخوای بزاری همو ببینن؟
تهیونگ : نه
هانول : اونا نمیتونن کاری کنن کل خونه پره نگهبانه
تهیونگ : اونا دوتا عضو حرفه این مطمعن باش یه راهی برای فرار پیدا میکنن ولی نه تا وقتی پیش هم نیستن
نفس عمیقی کشید
هانول : هعیی
تهیونگ : من میرم بیرون یکم هوا بخورم تو ام میای؟
هانول : نه من برم به اون دختره یه سر بزنم
تهیونگ : باشه
۱۰.۹k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.