یک شبانهروز با کولبران

یک شبانه‌روز با کولبران_۲



سراغ آرمین می‌روم، ١٧سال دارد، ترک تحصیل کرده است. از عمویش می‌پرسم پدر آرمین کجاست؟ درحالی‌که دارد بار قاطرها را می‌اندازد، می‌گوید: «برادرم؛ یعنی پدر آرمین رفت روی مین!»
فاطمه؛ زنی میان‌سال در جمع مردانه کولبرهاست؛ فاطمه می‌گوید: «شوهرم را دو سال پیش بر اثر تصادف ماشین از دست دادم. پدرم پیر شده است و نمی‌تواند کار کند، دو تا بچه دارم، تمام «فکر و ذکرم» بچه‌هایم هستند، مادرم از آنها نگهداری می‌کند».


«ادامه دارد.....»

#کورد
#کوردستان
#فرهنگ
#تمدن
#اصالت
دیدگاه ها (۱۱)

یک شبانه روز با کولبران_۳صدای آواز، سکوت مرگ‌بار شب را می‌شک...

یک شبانه روز با کولبران_۳یگانه مصرف حضور من در این ساعت، در ...

یک شبانه‌روز با کولبران_۲سراغ برادران دانشجو می‌روم؛ محسن دا...

یک شبانه‌روز با کولبران_۲ عده‌ای رد شدند و رفتند، چهار نفر ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط