قهر بودیمدر حال نماز خوندن بودنمازش که تموم شد هنوز پ

قهر بودیم..در حال نماز خوندن بود..نمازش که تموم شد هنوز پشت به اونو رو به دریا

نشسته بودم..کتاب شعرش و برداشت و شروع کرد به خوندن..با یه لحنه دلنشین...

ولی من باز باهاش قهر بودم..!!کتاب و گذاشت کنار بهم نگاه کرد و گفت:

"غزل تمام، نمازش تمام،دنیا مات .... سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد" باز هم

بهش نگاه نکردم..اینبار پرسید: عاشقمی؟؟ سکوت کردم...گفت: "عاشقم گر

نیستی لطفی بکن نفرت بورز....بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند" دوباره با

لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه؟؟ گفتم : نههه



گفت:



"لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری ..



که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری"



دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه...بهش نگاه کردم

و از ته دل گفتم:خدا رو شکر که هستی
دیدگاه ها (۳)

شب که می شود خــدا روی قالی دلم راه می رود؛ ذوق می کنم گریه ...

زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت....

در زندگی هر مرد مخدری هست به نام « زن » زنی که دوستش داردزنی...

این که اصن حرفشو نزن معرکه است!!!!!!!!!!!!!!!!!!:]

p۷واقعا چیکار باید بکنم؟! صدای داد و فریادشون میومدهعی.. پشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط