زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا ر

زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت. خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینه‌ام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هروقت که روحم یخ می کند، سنگ آتشینم سرد می شود و تنها سنگش باقی می ماند و هروقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر می گیرد و تنها آتش‌اش می‌ماند.
مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش.
مرا ببخش که در سینه‌ام سنگی آتشین است. عرفان نظر آهاری
دیدگاه ها (۱)

زمین سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود ؛ نه دانه ای ا...

...اسم بازی من و خدازندگی ستهیچ چیزمثل بازی قشنگ ماعجیب نیست...

شب که می شود خــدا روی قالی دلم راه می رود؛ ذوق می کنم گریه ...

قهر بودیم..در حال نماز خوندن بود..نمازش که تموم شد هنوز پشت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط