مطمئنی میخوای ترکش کنی ؟
_ مطمئنی میخوای ترکش کنی ؟
به روزایِ بعد تو فکر کردی ؟
که چه بلایی سرش میاد ؟
+ آره ، یه مدت شباشو با گریه میگذرونه و خاطرات رو مرور میکنه بعد یادش میره ، تا وابسته تر نشدیم جدایی بهتره
_ چهار سال پیش همین حرفارو بهش زدم ، گفتم تا وابسته تر نشدیم بهتره جدا شیم ، رابطه مون ته نداره . بهم گفت نرو ، بری میمیریم . گفتم اینا که شعاره ، یه مدت بیتابی میکنی خوب میشی دوباره .
دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش توو آزمایشگاه .
جا خوردیم از دیدن هم ، لا به لای موهای رنگ شده اش چندتا تار سفید بود و کنار چشماش چروک . پیر شده بود .
بهش گفتم : پیر شدی
گفت : در عوض تو تکون نخوردی ، غمِ دلتنگی نداشتی حتما
گفتم : تو داشتی ؟
گفت : تا دلت بخواد ، چهارساله دارم با شام و ناهار قورتش میدم
به روی خودم نیاوردم منو میگه ، دست چپش حلقه داشت : ازدواج کردی ؟
گفت : آره .
گفتم : مرد خوبیه ؟ راضی ازش ؟
گفت : آره مرد خوبیه ، موهاش مثل تو فر نیست اما حالتش قشنگه ، مثل تو با چشماش نمیخنده ولی مهربونه ، مثل تو بلد نیست شعر بخونه ولی آدم موفقیه توو کارش . ولی . . . اسمش شبیه توِ . اصلا همینش اول از همه چشممو گرفت
گریه ام گرفته بود : دوسش داری ؟
گفت : گفتم که مرد خوبیه .
گفتم : نشد جواب ؛ دوسش داری ؟
گفت : نه به اندازه تو
همون موقع پرستار صداش زد و برگه آزمایششو داد . آزمایشِ بارداری که مثبت بود .
با برگه اومد جلوم وایساد گفت : باباشو که هیچوقت نتونستم با عشق بخوام ، دعا کن حداقل بچه مو عاشقانه بزرگ کنم . دعا کن تموم شه دلتنگیام برات .
رفت و دیگه ندیدمش . میدونی میخوام بگم بعضی دوست داشتنا واقعی ان و دوست داشتن هایِ واقعی با هیچ رفتنی تموم نمیشن .
میخوام بگم بعضی رفتنا خوشبختی رو میگیره از آدم .
بعضی رفتنا فکر میکنیم رفتنه وگرنه خاطره ها همیشه میمونن و جون میگیرن .
حالا بازم میپرسم فکر کردی به روزایِ بعد رفتنت ؟
مثل من یه مادر بدون قلب درست نکنی رفیق :)
به روزایِ بعد تو فکر کردی ؟
که چه بلایی سرش میاد ؟
+ آره ، یه مدت شباشو با گریه میگذرونه و خاطرات رو مرور میکنه بعد یادش میره ، تا وابسته تر نشدیم جدایی بهتره
_ چهار سال پیش همین حرفارو بهش زدم ، گفتم تا وابسته تر نشدیم بهتره جدا شیم ، رابطه مون ته نداره . بهم گفت نرو ، بری میمیریم . گفتم اینا که شعاره ، یه مدت بیتابی میکنی خوب میشی دوباره .
دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش توو آزمایشگاه .
جا خوردیم از دیدن هم ، لا به لای موهای رنگ شده اش چندتا تار سفید بود و کنار چشماش چروک . پیر شده بود .
بهش گفتم : پیر شدی
گفت : در عوض تو تکون نخوردی ، غمِ دلتنگی نداشتی حتما
گفتم : تو داشتی ؟
گفت : تا دلت بخواد ، چهارساله دارم با شام و ناهار قورتش میدم
به روی خودم نیاوردم منو میگه ، دست چپش حلقه داشت : ازدواج کردی ؟
گفت : آره .
گفتم : مرد خوبیه ؟ راضی ازش ؟
گفت : آره مرد خوبیه ، موهاش مثل تو فر نیست اما حالتش قشنگه ، مثل تو با چشماش نمیخنده ولی مهربونه ، مثل تو بلد نیست شعر بخونه ولی آدم موفقیه توو کارش . ولی . . . اسمش شبیه توِ . اصلا همینش اول از همه چشممو گرفت
گریه ام گرفته بود : دوسش داری ؟
گفت : گفتم که مرد خوبیه .
گفتم : نشد جواب ؛ دوسش داری ؟
گفت : نه به اندازه تو
همون موقع پرستار صداش زد و برگه آزمایششو داد . آزمایشِ بارداری که مثبت بود .
با برگه اومد جلوم وایساد گفت : باباشو که هیچوقت نتونستم با عشق بخوام ، دعا کن حداقل بچه مو عاشقانه بزرگ کنم . دعا کن تموم شه دلتنگیام برات .
رفت و دیگه ندیدمش . میدونی میخوام بگم بعضی دوست داشتنا واقعی ان و دوست داشتن هایِ واقعی با هیچ رفتنی تموم نمیشن .
میخوام بگم بعضی رفتنا خوشبختی رو میگیره از آدم .
بعضی رفتنا فکر میکنیم رفتنه وگرنه خاطره ها همیشه میمونن و جون میگیرن .
حالا بازم میپرسم فکر کردی به روزایِ بعد رفتنت ؟
مثل من یه مادر بدون قلب درست نکنی رفیق :)
۵.۰k
۱۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.