آن قدر به این سو نیامدی
آنقدر به این سو نیامدی
تا از سیلاب بهارهی عمر تو
رودخانه عریضتر شد
بعد از ماهگرفتگی حتا
از روشنیهای شبهای شعر
از وعدهی دیدار هم گریختی
من ماندهام و تنگغروب و چهرههای بیگانه
عشاق که در سایههای افراها همدیگر را میبوسند
در آن طرف رود تو کمرنگ شدی
همراه گوزنها، مارالها، سبزقباها
و سنت کوچ
در جان تو اوج میگرد
ای کولی
#محمدعلی_سپانلو
آنقدر به این سو نیامدی
تا از سیلاب بهارهی عمر تو
رودخانه عریضتر شد
بعد از ماهگرفتگی حتا
از روشنیهای شبهای شعر
از وعدهی دیدار هم گریختی
من ماندهام و تنگغروب و چهرههای بیگانه
عشاق که در سایههای افراها همدیگر را میبوسند
در آن طرف رود تو کمرنگ شدی
همراه گوزنها، مارالها، سبزقباها
و سنت کوچ
در جان تو اوج میگرد
ای کولی
#محمدعلی_سپانلو
۱.۶k
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.