گفتم: «آقای دکتر،
گفتم: «آقای دکتر،
جگرم میسوزه،
آتش می گیرم،
حالت گریه دارم،
ناله می کنم،
اما دیگه اشکم نمیاد.
این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر...
خشک شده اند.
دکتر درآمد گفت:
«حاج خانم، مگه چشم تو دریا بوده؟! »
#مگر_چشم_تو_در_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
جگرم میسوزه،
آتش می گیرم،
حالت گریه دارم،
ناله می کنم،
اما دیگه اشکم نمیاد.
این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر...
خشک شده اند.
دکتر درآمد گفت:
«حاج خانم، مگه چشم تو دریا بوده؟! »
#مگر_چشم_تو_در_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
۷۷۱
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.