اولین بار که دیدمش

اولین بار که دیدمش
از نگاهش نور چکه می‌کرد
و ماه توی قهوه‌ی چشم هایش شناور بود.
و من یقین یافتم که «او» گونه‌ی انسانیِ ماه است

#لاادرى
دیدگاه ها (۰)

چقدر خوب ، که هستی !چه خوب که هوای مرا داریو چه خوب تر که دو...

از اینجا تا دوست نداشتنت راهی نیست!اما برای دوست داشتنت،تا ا...

« طُ »را دوست دارم ؛همین قدر ساده!همین قدر متفاوت!#حنیف_عرب

یک شب هایی هم هستدستت به قلم نمیرود!اسم این شب ها را گذاشته ...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط