اسلاید اول لباس لانا برای کافه

اسلاید اول لباس لانا برای کافه
اسلاید دوم لباس یونا برای کافه
اسلاید آخر لباس ات برای کافه

لانا و یونا و ات هم میخندیدن

ویو جنکوک
داشتیم با بچه ها میرفتیم که غذا بگیریم و بخوریم که ات و لانا با یه دختر دیگه رو در بوفه دیدم که به بهونه لانا رفتم سمتشون

جنکوک: به به خانم کوچولو ورزش میکنه(منظورش ات هست)
ات: تو اینجا چیکار میکنی نکنه داری جاسوسی منو لانا و یونا رو میکنی
جنکوک: نه دارم ورزش میکنم نمیبینی؟
ات: ببخشید ولی من مثل بعضی ها همش نگاه بدن یکی دیگه نمیکنم
لانا: ای بابا جنکوک اینجا چه غلطی میکنی بگو ببینم اونا کین دوستات
جنکوک: آره دوستامن چیه
ات: بگو ببینم تهیونگ تو هم دوست این روانی هستی
جنکوک: ات تو تهیونگ رو از کجا میشناسی(عصبی)
تهیونگ: آره دوستشم به تو هم ربط نداره
ات: آره اون عوضی هیز پسر عمومه
جنکوک: هه تهیونگ این دختر عموته
تهیونگ: جنکوک درسته ازش بدم میاد ولی حق نداری مسخرش کنی

ویو ات
وقتی اینو گفت از تعجب داشتم مجسمه میشدم

ات: بچه ها فک کنم تایم باشگاه تموم شده بیاین بریم به بقیه برنامه هامون برسیم (منظورش یونا و لانا بود)
لانا و یونا: موافقم

جنکوک: اه تهیونگ برو جمش کن
ببینم شما ها کجا میرین؟
ات: جنکوک ولمون کن سال دوازده ماه اوفففففففففففف
#جنکوک ولش کن دیگه ما گشنمونههههه
جنکوک: باشه دیگه اوف
هی ات حواست لطفا به لانا باشه
ات: باشههههتت