عکس سانهو
عکس سانهو
ویو ات: رفتیم با دخترا لباسمون رو عوض کردیم که.......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات: بچه ها بزارید به سانهو زنگ بزنم بگم بیاد دنبالمون
لانا و یوناـــ اکی
ویو تماس
ات: الو سانهو بیا دنبالم
سانهو: الان میام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لانا: بچه ها من بعد کافه میرم خستمه
ات: وای من هم
یونا: آره دقیقا
ات: بچه ها بریم سانهو زنگ زد
لانا: باشهههه(خسته)
ات: میخوای بغلت کنم ببرمت انگار خیلی خسته ای (با خنده)
لانا: از دست تو(خنده)
فلش کام بک به داخل کافه
ویو ات
رفتیم روی یه میز نشستیم که یه پسر پشتم بود با چند تا پسر دیگه
چون روم نشد نگاه نکردم ببینم کیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گارسون: سلام خوش اومدید چی میل دارید(یه نگاه ریز به سینه ی ات میکنه)
ات: تو منو چی دارید اگه میشه منو بیارید
لانا: آره راست میگه
یونا: وقتی اوردین نظر میدیم
گارسون: چشم(یه نگاه دیگه به سینه ی ات)
ویو کوک
داشتم قهوه میخوردم که صدای آشنایی میومد نگاه به پشتم کردم دیدم ات با لانا با اون دختره اسمش چی بود اها یونا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
~: ببینم اون ات نیست
جنکوک: چرا خودشه(یه لبخند شیطانی)
#وای باز شروع شددددد
=اه بابا این ات رو ول کنید بچسب به اون یکی
جنکوک: کدوم(اعصبانی)
=: اون لباس سفیده
~: من اون لباس قهوه ایه رو دوست دارم
جنکوک: هی عوضی اون خواهرمه
~: مگه تو عاشق دختر عموی من شدی چیزی گفتم
جنکوک: من عاشقش نشدم
~: به هر حال دوستش دارم کوتاه بیا
جنکوک: اه اه اه حالم بهم خورد ایش
ویو ات: رفتیم با دخترا لباسمون رو عوض کردیم که.......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات: بچه ها بزارید به سانهو زنگ بزنم بگم بیاد دنبالمون
لانا و یوناـــ اکی
ویو تماس
ات: الو سانهو بیا دنبالم
سانهو: الان میام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لانا: بچه ها من بعد کافه میرم خستمه
ات: وای من هم
یونا: آره دقیقا
ات: بچه ها بریم سانهو زنگ زد
لانا: باشهههه(خسته)
ات: میخوای بغلت کنم ببرمت انگار خیلی خسته ای (با خنده)
لانا: از دست تو(خنده)
فلش کام بک به داخل کافه
ویو ات
رفتیم روی یه میز نشستیم که یه پسر پشتم بود با چند تا پسر دیگه
چون روم نشد نگاه نکردم ببینم کیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گارسون: سلام خوش اومدید چی میل دارید(یه نگاه ریز به سینه ی ات میکنه)
ات: تو منو چی دارید اگه میشه منو بیارید
لانا: آره راست میگه
یونا: وقتی اوردین نظر میدیم
گارسون: چشم(یه نگاه دیگه به سینه ی ات)
ویو کوک
داشتم قهوه میخوردم که صدای آشنایی میومد نگاه به پشتم کردم دیدم ات با لانا با اون دختره اسمش چی بود اها یونا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
~: ببینم اون ات نیست
جنکوک: چرا خودشه(یه لبخند شیطانی)
#وای باز شروع شددددد
=اه بابا این ات رو ول کنید بچسب به اون یکی
جنکوک: کدوم(اعصبانی)
=: اون لباس سفیده
~: من اون لباس قهوه ایه رو دوست دارم
جنکوک: هی عوضی اون خواهرمه
~: مگه تو عاشق دختر عموی من شدی چیزی گفتم
جنکوک: من عاشقش نشدم
~: به هر حال دوستش دارم کوتاه بیا
جنکوک: اه اه اه حالم بهم خورد ایش
- ۷.۱k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط