.
.
.
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را
.
پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را
تا باز کند از پر قنداق پرش را
.
تلخ است پدر گریه کند، طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش را
.
دور و برش آنقدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را
.
مادر نگران است خدایا نکند تیر
نیت کند از شیر بگیرد پسرش را
.
هم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را
.
افسوس از آن تیر وکمانی که گرفته ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را...
.
.
.
#علی_عباسی
.
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را
.
پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را
تا باز کند از پر قنداق پرش را
.
تلخ است پدر گریه کند، طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش را
.
دور و برش آنقدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را
.
مادر نگران است خدایا نکند تیر
نیت کند از شیر بگیرد پسرش را
.
هم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را
.
افسوس از آن تیر وکمانی که گرفته ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را...
.
.
.
#علی_عباسی
۱.۳k
۰۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.