یه زمانی هست که وقتی ازت میپرسن خوبی

یه زمانی هست که وقتی ازت میپرسن "خوبی!؟"
بلدی حالت و توصیف کنی!
ولی یه زمانی به یه جایی میرسی که نمیدونی چجوری از حال و روزت حرف بزنی!
این جور وقتا خوبی چون نفس میکشی و خوب نیستی چون هـنوز نفس میکشی!
خوبی چون قلبت میزنه و خوب نیستی چون قلبت هـنوز میزنه!
و این ینی غم انگیز ترین پارادوکس زندگی!...

میدونی تو چه حالیم!؟؟
زندگی جسم بی جونم و کشونده گوشه ی رینگ بوکس!
تنهای تنهام ؛ بدون این که حتی یک نفر طرفدارم باشه!
صورتم اون قدر پر از خون شده که چشمام جایی و نمیبینه!
قلبم یه جوری تند و محکم میزنه که انگار قراره قفسه ی سینه م و بشکونه!
این آخرین جنگه!
آخرین فرصت!
مشتش و میاره بالا!
چشمام و میبندم!
استخونای مشتش و زیر فکم حس میکنم و از حال میرم!...
و من به زندگی باختم!...
دچار شدم به |بی حسی مطلق|
و من...
به کشتن خودم فکر نمی‌کنم!
فقد تنها!
با التماس به پای مرگ میوفتم تا من و به خدا برسونه!...

پ.ن:شاید باید کشید کنار!...
شاید باید تنها شد!...
شاید باید برای یه مدت نبود!...
احتمالا این آخرین پستیه که توی این چند هفته میزارم!
و قرار شده هیچ جا آنلاین نشم!
اما اینجا هستم و هم کامنتا و هم ناشناسم چک میشه!...
دعا کنید حال خوبم برگرده!...💔

یه لیلای بی عشق و احساسی بودم!...
که دیگه هیچی واسش مهم نیست!...

#کیانا_نوشت
سی ام آذر 99 (:
3:55
دیدگاه ها (۲۳)

رفقا من یه سوال دارم!...دلیل این که بعد این همه مدت هنوز وقت...

خدا کند که زنی ناگهان زمین نخوردبه پیش همسر خود بی امان زمین...

دوازده سیزده ساله بودم که کنار جاده نگه داشتیم واسه استراحت!...

@Aynil :))))ای در دلم نشسته!از #طُ کجا گریزم!؟ ❤️پ.ن:چقد صدا...

برای درک کردن حرف های هادسون هورنت خیلی سنمون کم بود ولی زما...

پارت هفتم: ردِ خاطره‌هاهلیا صبح زود از خواب بیدار شد. تصمیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط