دوازده سیزده ساله بودم که کنار جاده نگه داشتیم واسه استرا
دوازده سیزده ساله بودم که کنار جاده نگه داشتیم واسه استراحت!
یادم نمیاد چی شد!
حتی نمیدونم چی گفتم!
ولی عمه م برگشت و رو به بابام گفت :((دخترت و یه دکتری چیزی نشون بده!))
اون شب تو خودم شکستم!
اون قد زار زدم تا رنگم پرید و چشام سیاهی رفت!
دلم میخاد برگردم به اون شب!
دوس دارم به جای این که بابام ازم دفاع کنه و در گوشم بگه آدما چیزی و به دیگران توصیه میکنن که خودشون نیاز دارن ؛ دستم و بگیره و ببرتم پیش یه روانشناس شبیه خودم!
منم بشینم رو به روش و حرف بزنم!
از قضاوتای بی خودی بگم!
از زخمایی که آدمای به ظاهر رفیق زدن بگم!
از مرگ دختری بگم که نفسم به نفسش وابسته بود!
از روزی بگم که حالم به خاطر فوت کردن بابا بزرگم داغون بود و به خاطر این که چرا گریه نکردم بازخواست شدم!
از آدمی بگم که به خاطرش رفاقت 9 ساله م و بهم زدم و با دنیا دعوا کردم ولی اون حتی اون قدری من و نمیخواد که حاضری نیست پیام احوال پرسیم و سین کنه!
از زمانی بگم که دلخوش بودم به درس خوندن و ادبیات ولی یکی دیگه رو زدن تو سرم و گفتن چرا هنر نخوندم و پیشنهاد کردن رشته م و عوض کنم!
از زمانی بگم که فکر میکردم تا ته دنیا یکی و دارم که همیشه رفیقه اما تا یه نفر دستش و کشید بدون نگاه کردن به من دنبالش دوید تا از من دور شه!
از آدمایی بگم که دوسشون دارم اما بودنم هم براشون مهم نیست!
از شبایی بگم که مثل الان تا 5 صبح بیدار میمونم و زار میزنم!
از فکرایی بگم که یه لحظه ازم فاصله نمیگیرن!
از ترسایی بگم که ثانیه ای راحتم نمیزاره!
از گذشته ای بگم که حتی با یادآوریش حالم بهم میریزه و اشکام بند نمیاد!
از روزایی بگم که دو دیقه لبخند میزنم و تا ساعت ها قلبم درد میکشه!
از این بگم که همه ی آدما ازم متنفرن!
از این بگم که قول دادم وگرنه مرده بودم!
از قلب شکسته م بگم!
تنهاییام!
گریه هام!
خسته شدنام!
تیر کشیدنای قلبم!
مشت کوبیدنام!
چنگ زدنام!
آرزوی مرگ کردنای پشت سر هم!
از این که دختر بدیم!
من دختر بدیم!...
یه دختر خیلی بد!...
ولی دلم یه دکتر روانشناس میخاد!
ترجیحا خانوم!
که گریه کنم!
اون قد گریه کنم تا تو بغلش از حال برم و وقتی بیدار شدم دیگه هیچی یادم نیاد!...
4:56
#کیانا_نوشت
بیست و نهم آذر 99 (:
💔من حلالت کرده ام شب خوش بخواب اما بدان!
اه من در سینه ام امشب تقلا میکند!...
پ.ن: نمیبخشمت وقتی باعث این حال بد شدی!
هر چقدرم که ازم بزرگتری باش!
از حرفات نمیگذرم!...
یادم نمیاد چی شد!
حتی نمیدونم چی گفتم!
ولی عمه م برگشت و رو به بابام گفت :((دخترت و یه دکتری چیزی نشون بده!))
اون شب تو خودم شکستم!
اون قد زار زدم تا رنگم پرید و چشام سیاهی رفت!
دلم میخاد برگردم به اون شب!
دوس دارم به جای این که بابام ازم دفاع کنه و در گوشم بگه آدما چیزی و به دیگران توصیه میکنن که خودشون نیاز دارن ؛ دستم و بگیره و ببرتم پیش یه روانشناس شبیه خودم!
منم بشینم رو به روش و حرف بزنم!
از قضاوتای بی خودی بگم!
از زخمایی که آدمای به ظاهر رفیق زدن بگم!
از مرگ دختری بگم که نفسم به نفسش وابسته بود!
از روزی بگم که حالم به خاطر فوت کردن بابا بزرگم داغون بود و به خاطر این که چرا گریه نکردم بازخواست شدم!
از آدمی بگم که به خاطرش رفاقت 9 ساله م و بهم زدم و با دنیا دعوا کردم ولی اون حتی اون قدری من و نمیخواد که حاضری نیست پیام احوال پرسیم و سین کنه!
از زمانی بگم که دلخوش بودم به درس خوندن و ادبیات ولی یکی دیگه رو زدن تو سرم و گفتن چرا هنر نخوندم و پیشنهاد کردن رشته م و عوض کنم!
از زمانی بگم که فکر میکردم تا ته دنیا یکی و دارم که همیشه رفیقه اما تا یه نفر دستش و کشید بدون نگاه کردن به من دنبالش دوید تا از من دور شه!
از آدمایی بگم که دوسشون دارم اما بودنم هم براشون مهم نیست!
از شبایی بگم که مثل الان تا 5 صبح بیدار میمونم و زار میزنم!
از فکرایی بگم که یه لحظه ازم فاصله نمیگیرن!
از ترسایی بگم که ثانیه ای راحتم نمیزاره!
از گذشته ای بگم که حتی با یادآوریش حالم بهم میریزه و اشکام بند نمیاد!
از روزایی بگم که دو دیقه لبخند میزنم و تا ساعت ها قلبم درد میکشه!
از این بگم که همه ی آدما ازم متنفرن!
از این بگم که قول دادم وگرنه مرده بودم!
از قلب شکسته م بگم!
تنهاییام!
گریه هام!
خسته شدنام!
تیر کشیدنای قلبم!
مشت کوبیدنام!
چنگ زدنام!
آرزوی مرگ کردنای پشت سر هم!
از این که دختر بدیم!
من دختر بدیم!...
یه دختر خیلی بد!...
ولی دلم یه دکتر روانشناس میخاد!
ترجیحا خانوم!
که گریه کنم!
اون قد گریه کنم تا تو بغلش از حال برم و وقتی بیدار شدم دیگه هیچی یادم نیاد!...
4:56
#کیانا_نوشت
بیست و نهم آذر 99 (:
💔من حلالت کرده ام شب خوش بخواب اما بدان!
اه من در سینه ام امشب تقلا میکند!...
پ.ن: نمیبخشمت وقتی باعث این حال بد شدی!
هر چقدرم که ازم بزرگتری باش!
از حرفات نمیگذرم!...
۱۴.۰k
۲۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.