استاد کیم
استاد کیم
پارت ۴۶
خانم کیم : پسرا پاشین دیگه
تهیان و تهیونگ بلند شدن و جلو کیک ایستادن
مینو با داد گفت
مینو : استاد زود باش آروز کن
تهیونگ نگاه اش را به مینو دوخت میدونست که ناراحتش کرده بود ولی باز هم مینو کاره خودش رو کرده بود ...
تهیونگ چشم هایش را بست
تهیونگ .... خدا یا ازت میخواهم زندگی راحتی داشته باشیم و با خوشحالی زندگیم کنیم و دور از افراد مافیا ها
یهویی چهره خوشحاله مینو جلو چشم هایش اومدن که خودشم خندید
و با تهیان شمع ها را فوت کردن و همه برای ان ها دست زدن
تهیونگ مردمک چشمایش رو سمته مینو گرفته بود و فقد بغل اون رو میخواست تا کمی آروم شه
》》》》》》》》چندین مین بعد
از بس که تهیونگ سرش شلوغ بود وقت نگرد تا با مینو صحبت کنه مینو با خانم ها نشسته بودن خانواده ها خیلی سنتی بودن و خانم ها جدا مینشستند و آقایون جدا !
مینو نیم نگاهی به یون وو و تهیونگ انداخت
مینو ... آخه خستم کردن با این صحبت های مزخرف خودشون کاش میرفتم اونجا
باز هم نگاه اش را به تهیونگ دوخت در اینجا سوءتفاهم شد چون مینو به تهیونگ نگاه میکرد و گاه گاهی هم تهیونگ نگاه اش میکرد کانگ دا کنار تهیونگ نشسته بود و فکر میکرد که این مینو هست که به کانگ دا نگاه میکرد ....
آقا لی و آقا کیم اقا چو از اونجا بلند شدن سمته اتاق رفتن بعدش خدمتکار به خانم هایشان هم گفتن تا بیان مینو از رو صندلی اش بلند شد
مینو: عمه گلم پاشو بریم دیگه
یونهی : کجا
مینو: پیشه یون وو
با هم سمته آن ها رفتن
رو مبل کنار تهیان مینو نشستن و یونهی هم رو مبل تنها نشست همان دیقه گایا و سوکهون هم اومدن مینو با ذوق بلند شد و گایا را بغل کرد
گایا : خوشحالم که میبینمت
مینو : منم
سوکهون هم مینو رو بغل کرد و نشستن
گایا : تولدتون مبارک استاد اینم هدیه من
کادوی به رنگ سبز به سمته تهیونگ داد
تهیونگ : چرا خودتو اذیت کردی گایا جان
گایا : خواهش میکنم استاد
سوکهون: استاد اینم هدیه من
تهیونگ : چرا خودتو رو اینقدر اذیت میکنی لزومی نداشت
مینو : هی هی یادم رفته بود هدیه هام رو تو ماشین جا گذاشتم
دست اش را به پیشانی اش زد و بلند شد همان دیگه تهیونگ و کانگ دا با هم یه جا گفتن : من کمکت میکنم ...
@Yonjin953
پارت ۴۶
خانم کیم : پسرا پاشین دیگه
تهیان و تهیونگ بلند شدن و جلو کیک ایستادن
مینو با داد گفت
مینو : استاد زود باش آروز کن
تهیونگ نگاه اش را به مینو دوخت میدونست که ناراحتش کرده بود ولی باز هم مینو کاره خودش رو کرده بود ...
تهیونگ چشم هایش را بست
تهیونگ .... خدا یا ازت میخواهم زندگی راحتی داشته باشیم و با خوشحالی زندگیم کنیم و دور از افراد مافیا ها
یهویی چهره خوشحاله مینو جلو چشم هایش اومدن که خودشم خندید
و با تهیان شمع ها را فوت کردن و همه برای ان ها دست زدن
تهیونگ مردمک چشمایش رو سمته مینو گرفته بود و فقد بغل اون رو میخواست تا کمی آروم شه
》》》》》》》》چندین مین بعد
از بس که تهیونگ سرش شلوغ بود وقت نگرد تا با مینو صحبت کنه مینو با خانم ها نشسته بودن خانواده ها خیلی سنتی بودن و خانم ها جدا مینشستند و آقایون جدا !
مینو نیم نگاهی به یون وو و تهیونگ انداخت
مینو ... آخه خستم کردن با این صحبت های مزخرف خودشون کاش میرفتم اونجا
باز هم نگاه اش را به تهیونگ دوخت در اینجا سوءتفاهم شد چون مینو به تهیونگ نگاه میکرد و گاه گاهی هم تهیونگ نگاه اش میکرد کانگ دا کنار تهیونگ نشسته بود و فکر میکرد که این مینو هست که به کانگ دا نگاه میکرد ....
آقا لی و آقا کیم اقا چو از اونجا بلند شدن سمته اتاق رفتن بعدش خدمتکار به خانم هایشان هم گفتن تا بیان مینو از رو صندلی اش بلند شد
مینو: عمه گلم پاشو بریم دیگه
یونهی : کجا
مینو: پیشه یون وو
با هم سمته آن ها رفتن
رو مبل کنار تهیان مینو نشستن و یونهی هم رو مبل تنها نشست همان دیقه گایا و سوکهون هم اومدن مینو با ذوق بلند شد و گایا را بغل کرد
گایا : خوشحالم که میبینمت
مینو : منم
سوکهون هم مینو رو بغل کرد و نشستن
گایا : تولدتون مبارک استاد اینم هدیه من
کادوی به رنگ سبز به سمته تهیونگ داد
تهیونگ : چرا خودتو اذیت کردی گایا جان
گایا : خواهش میکنم استاد
سوکهون: استاد اینم هدیه من
تهیونگ : چرا خودتو رو اینقدر اذیت میکنی لزومی نداشت
مینو : هی هی یادم رفته بود هدیه هام رو تو ماشین جا گذاشتم
دست اش را به پیشانی اش زد و بلند شد همان دیگه تهیونگ و کانگ دا با هم یه جا گفتن : من کمکت میکنم ...
@Yonjin953
- ۱۶.۶k
- ۲۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط