حقیقتا باورکردنی نیست
حقیقتا باورکردنی نیست
♦️ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی و نقل داستانی #حیرت_آور از قساوت قلب شاه ایران
منصور رفیعزاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از #محمد_رضا_پهلوی نقل می کند:
دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبتهای عمومیاش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت میداد.به همین خاطر،توسط #ساواک بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرحهای شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطقهای آتشین خود علیه شاه ادامه داد.
هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.»
یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خونخوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوشهای خودشان را گرفتند تا حرفهای بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آنها مرد را به داخل #قفس_شیرها پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند.
شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت میکردی به ما فحش بدهی؟!»
هنگامی که شاه به اندازهی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید»
♦️ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی و نقل داستانی #حیرت_آور از قساوت قلب شاه ایران
منصور رفیعزاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از #محمد_رضا_پهلوی نقل می کند:
دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبتهای عمومیاش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت میداد.به همین خاطر،توسط #ساواک بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرحهای شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطقهای آتشین خود علیه شاه ادامه داد.
هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.»
یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خونخوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوشهای خودشان را گرفتند تا حرفهای بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آنها مرد را به داخل #قفس_شیرها پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند.
شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت میکردی به ما فحش بدهی؟!»
هنگامی که شاه به اندازهی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید»
۶۰۴
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.