ناگه از میکده فغان برخاست

ناگه از میکده فغان برخاست

ناله از جان عاشقان برخاست

شر و شوری فتاد در عالم

های و هویی از این و آن برخاست

جامی از میکده روان کردند

در پیش صد روان، روان برخاست

جرعه‌ای ریختند بر سر خاک

شور و غوغا ز جرعه‌دان برخاست

جرعه با خاک در حدیث آمد

گفت و گویی از این میان برخاست

سخن جرعه عاشقی بشنید

نعره زد و ز سر جهان برخاست

بخت من، چون شنید آن نعره

سبک از خواب، سر گران برخاست

گشت بیدار چشم دل، چو مرا

عالم از پیش جسم و جان برخاست

خواستم تا ز خواب برخیزم

بنگرم کز چه این فغان برخاست؟

بود بر پای من، عراقی، بند

بند بر پای چون توان برخاست؟
دیدگاه ها (۱)

امروز که سرمستم از آهنگِ صدایتبگذار بخوانم غزلی تازه برایتبگ...

جانم فدای آتش پر التهاب عشقوآنکو که هست در شرر از پیچ و تاب ...

دوست دارم همدمت باشم ولی سربارنه،،،،گفته بودم بی تو می میرم ...

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منیچه نویسم که ز شرمش ق...

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط