بنشین کنارم یار من وقت وصال است
...
بنشین کنارم یار من وقت وصال است
هنگامهی بوسیدن از لب های کال است
مریم تو ای گلواژه در هر بیت شعرم
چشمان تو زیبا ترین شعر محال است
تا گوش جان را می دهم بر حرفهایت
حس می کنم دنیای تو عین کمال است
تومشقعشقدرتیره شبهایمن هستی
هجر تو در این جا مرا اوج زوال است
دربین عشاقات یکی عاشق ترین است
باید بدانی بر دلم مهرت حلال است
چون کوره میسوزد تنم درحال مستی
اندام زیبایت گلم هم چون غزال است
چونشمع سوزان روشنم ازشوق دیدار
اما چرا چشمم پر از اشک وملال است
نام تو جز «معشوقه » در شعرم نباشد
هرچندبودن با توام خوابوخیال است
(ندا)
https://telegram.me/RomanticPoem
بنشین کنارم یار من وقت وصال است
هنگامهی بوسیدن از لب های کال است
مریم تو ای گلواژه در هر بیت شعرم
چشمان تو زیبا ترین شعر محال است
تا گوش جان را می دهم بر حرفهایت
حس می کنم دنیای تو عین کمال است
تومشقعشقدرتیره شبهایمن هستی
هجر تو در این جا مرا اوج زوال است
دربین عشاقات یکی عاشق ترین است
باید بدانی بر دلم مهرت حلال است
چون کوره میسوزد تنم درحال مستی
اندام زیبایت گلم هم چون غزال است
چونشمع سوزان روشنم ازشوق دیدار
اما چرا چشمم پر از اشک وملال است
نام تو جز «معشوقه » در شعرم نباشد
هرچندبودن با توام خوابوخیال است
(ندا)
https://telegram.me/RomanticPoem
- ۱.۱k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط