امروز تاریکم

امروز تاریکم.
مثل کسی که در ظلمت شب درزی پیدا کرده، در حفره‌ی تنگ خاموشی چپیده و حالا دارد توی یک جاده فرعیِ خاکی پیاده راه می‌رود و کفش‌هایش پر شده از ماسه و سنگ‌ریزه.
از دور صدای امواج ملایم و بوی شوری دریا می‌آید اما در تاریکی نه موج اهمیت دارد نه آب.
در روشنایی‌ست که محو آن آبیِ مواجِ درخشان می‌شوی. آفتاب است که تشویقت می‌کند به تماشا. نور است که کمرت را می‌بوسد و شوق را در تنت بیدار می‌کند.

امروز تاریکم و به ته کفش‌هایم تکه‌های گه سگی هار و گرسنه چسبیده. باید زودتر بخوابم.
شاید روز بعد چشم‌هایم دوباره در روشنایی ساحل باز شود.

#آنالی_اکبری
دیدگاه ها (۰)

گفت:دیدیش امروز؟زمزمه کردم: نه خداروشکر!یه ابروشو بالا انداخ...

یک نفر تو خیابونای مغز من همیشه راه میره قدم میزنه . خیابونا...

خاطراتم را که مرور‌ می کنم همیشه یک‌ نکته آزارم می دهد ...در...

سالیانی پیش ، ما رقص بی وقفه بودیم در تمام میدان های شهر ، م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط