ا

ا

خاله محبوب می گوید:
" من فقط به عشق ماتیک زدن زن جعفر شدم".
جعفر شوهر اولش بود.
" گفتند تا عروسی نکنی نمی توانی ماتیک بزنی".
مامان نمی داند
به خاطر چه چیزی زن آقا جان شد
یک روز مرا به پدرت دادند
فکر کردم
لابد بابای دومم است و باید این دفعه دختر او باشم
یک نفر یک مشت به پهلویم زد و
گفت: پدرت نیست
شوهرت است
از آن به بعد هر وقت مشت می خوردم
می فهمیدم اتفاق مهمی افتاده است!

دیدگاه ها (۱)

فقرهمان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروشنرفته ی یک کتابفروش...

ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑاشیم , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ...

ناراحت شدن دست مانیستاماناراحت ماندندست ماست پس اجازهندهیم ح...

هر ردپای اهویی دنبال نکناین روز ها ادم های زیادی هستند که با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط