شب ک میشود گم میشوم میان سیاهی

شب ک میشود گم میشوم میان سیاهی،
دوست دارم گم شدن میان انبوه سیاهی را !
انگار ک جهانم گم شده میان گیسوانت،
و وقتی نیستی چقدر روزگارم ،
هم رنگ مو هایت میشود همان قدر سیاه همان قدر تیره،
کاش میان آن سیاهی بمیرم ،
بمانم میان خاطراتت،
هر وقت موهایت را شانه کشیدی،
هروقت ب نوازش آن سیاهی پرداختی،
ب یاد آری مرا ک چ بر روزگارم آوردی،
شبت آرام
دلم روشن
#عرفان_وفایی


#جذاب #عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

گر بگویم که تو در خون منیبهتان نیست... #هوشنگ_ابتهاج #جذاب ...

کاش میشد بجای فصل امتحانات فصل آغوش یار را هم داشتیم آنوقت ...

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت‌و‌گوی تو خیزم ، به ...

حست میکنم ، بویی همچون گل های بهاری که در لا به لای زمستان ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط