پارت ۴۱ زندگی با بی تی اس💜
پارت ۴۱ زندگی با بی تی اس💜
جین ویو
چشام رو بسته بودم و بعد شنیدن شلیک گلوله اماده هرچیزی بودم که یه دفعه گروگان گیر داد زد
گروگان گیر: چه طور ممکنه
چشامو باز کردم از اینکه اتفاقی به نامجون نگاه کردم اونم حالش خوب بود برگشتم پشت سرمو نگاه کردم بقیه اعضا هم حالشون خوب بود پس کی، کی وایسا نه امکان نداره پایین و نگاه کردم سوگول غرق در خون روی زمین افتاده بود
جین ( با داد) : سوگول
اومدم بالا سر سوگول نشستم بقیه اعضا هم اومدن پیش سوگول
گروگان گیر : از جاتون تکون نخورین وگرنه شلیک میکنم
یه دفحه صدا اژیر پلیس اومد
پلیس : اصلحتو بنداز
گروگان گیر : لعنتی
پلیس همه گروگان گیرارو دستگیر کرد
یکی از پلیسا اومد پیشمون
پلیس : حالتون خوبه
جین با عصبانیت داد زد : مگه کوری نمیبینی زخمی شده به امبولانس زنگ بزن
پلیس به امبولانس زنگ زد
بعد ده دقیقه امبولانس رسید و دکترا اومدن بالا سر سوگول و بردنش تو ماشین
یه ون هم اومد دنبال ما
راننده : کجا برم
نامجون : برو بیمارستان
راننده : بیمارستان !
شوگا : اره دیگه بیمارستان تاحالا نشنیدی
راننده : باشه
جین ویو
چشام رو بسته بودم و بعد شنیدن شلیک گلوله اماده هرچیزی بودم که یه دفعه گروگان گیر داد زد
گروگان گیر: چه طور ممکنه
چشامو باز کردم از اینکه اتفاقی به نامجون نگاه کردم اونم حالش خوب بود برگشتم پشت سرمو نگاه کردم بقیه اعضا هم حالشون خوب بود پس کی، کی وایسا نه امکان نداره پایین و نگاه کردم سوگول غرق در خون روی زمین افتاده بود
جین ( با داد) : سوگول
اومدم بالا سر سوگول نشستم بقیه اعضا هم اومدن پیش سوگول
گروگان گیر : از جاتون تکون نخورین وگرنه شلیک میکنم
یه دفحه صدا اژیر پلیس اومد
پلیس : اصلحتو بنداز
گروگان گیر : لعنتی
پلیس همه گروگان گیرارو دستگیر کرد
یکی از پلیسا اومد پیشمون
پلیس : حالتون خوبه
جین با عصبانیت داد زد : مگه کوری نمیبینی زخمی شده به امبولانس زنگ بزن
پلیس به امبولانس زنگ زد
بعد ده دقیقه امبولانس رسید و دکترا اومدن بالا سر سوگول و بردنش تو ماشین
یه ون هم اومد دنبال ما
راننده : کجا برم
نامجون : برو بیمارستان
راننده : بیمارستان !
شوگا : اره دیگه بیمارستان تاحالا نشنیدی
راننده : باشه
۱۱.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.