پارت ۳۹ زندگی با بی تی اس
پارت ۳۹ زندگی با بی تی اس
تاحالا دونفر رفته بودن و پنج نفر مونده بود به من
یه نفر کنارم نشسته بود و به بی تی اس هیت داد سرمو چرخوندم سمتش دستمو بلند کردم کوبیدم تو صورتش
و از یقه لباسش گرفتم و کوبوندمش تو دیوار
شوگا : گوه خورد ولش کن جرش نده
جین : غلط کرد گوه اضافی خورد نکشش.
جیمین : به خدا اون با ما بود ما کاریش نداشتیم تو چرا جرش میدی
تهیونگ : کشتیش بابا ول کن
نامجون : ولش کن قول میده که دیگه از این گوها نخوره
کوک : سوگول قاتل شد
جیهوپ : ببین من با کشتن این مخالفتی ندارم فقط اینکه خودت قاتل میشی و میوفتی گوشه زندون
بالاخره با وساطت اعضا و کمک استف ها ولش کردم
دو بعد ساعت فن ساین تموم شد و رفتیم سوار ماشین شدیم تو ماشین خوابمون برده بود بین شوگا و جین نشسته بودم تو خواب سرم رو گذاشته بودم رو شونه شوگا بعد چند دقیقه جین چشاشو باز کرد بخاطر اینکه نامرعی بودم جین داشت با دستاش دنبال سرم میگشت و وقتی سرمو پیدا کرد گذاشت رو شونه خودش
بعد نیم ساعت با سر و صدای چند تا ادم از خواب بیدار شدم چند نفر که صورتشونو پوشونده بودن وارد ماشین شدن خواستم جیغ بزنم تا اعضا رو بیدار کنم ولی زو یکی از اون ها دارو بیهوشی تو ماشین پخش کرد نمیتونستم اعضا رو بیدار کنم برا همین صورتمو با لباس پوشوندم تا اگه بخواد اتفاقی بیوفته بتونم جلوشو بگیرم یکی از اونا پشت فرمون نشست و با سرعت شروع به رانندگی کرد بعد نیم ساعت به یه مکان متروکه رسیدیم
چند نفر اومدن تا اعضا رو ببرن
همه جا تاریک چیزی نمیشد دید
وارد یه جایی شبیه کارخونه متروکه شدیم و هفتا صندلی اونجا اعضا رو نشوندن رو صندلی ها و دستا و پاهاشون رو بستن
چند ساعت بعد
کم کم داشت صبح میشد اعضا داشتن به هوش میومدن
نامجون : اینجا کجاست
جین : چرا الان من رو تختم نیستم
شوگا : چرا چشمام البالو گیلاس میچینه
جیهوپ : الان چه اتفاقی افتاده
جیمین : چرا دست و پاهامون بستس
تهیونگ : احیانا الان نباید خونه باشیم
جونگکوک : اینجا چه خبره دیشب چه اتفاقی افتاد
گروگان گیر : ما شما ها رو دزدیدیم
نامجون : واقعا
جین : مگه کشکههههه
شوگا : الان مثلا میخوای چیکار کنی
جیهوپ : سوگول کوووو
من : اینجام
جیمین : عه سلام میشه دقیق بگی از دیشب تا حالا چه اتفاقی افتاده
تهیونگ : سوگول اینا کین
جونگکوک : اینا میخوان مارو بکشن ( گوه میخورن )
کل ماجرا دیشب رو توضیح دادم
اعضا : اهان اوضاع از این قراره
پشمای گروگان گیرا ریخته بود
شوگا : من گشنمهههه
جونگکوک : من شیر موز میخواممممممم
گروگان گیرا رفتن تا استراحت کنند
از فرصت استفاده کردم و رفتم دست و پای اعضا رو باز کردم
تاحالا دونفر رفته بودن و پنج نفر مونده بود به من
یه نفر کنارم نشسته بود و به بی تی اس هیت داد سرمو چرخوندم سمتش دستمو بلند کردم کوبیدم تو صورتش
و از یقه لباسش گرفتم و کوبوندمش تو دیوار
شوگا : گوه خورد ولش کن جرش نده
جین : غلط کرد گوه اضافی خورد نکشش.
جیمین : به خدا اون با ما بود ما کاریش نداشتیم تو چرا جرش میدی
تهیونگ : کشتیش بابا ول کن
نامجون : ولش کن قول میده که دیگه از این گوها نخوره
کوک : سوگول قاتل شد
جیهوپ : ببین من با کشتن این مخالفتی ندارم فقط اینکه خودت قاتل میشی و میوفتی گوشه زندون
بالاخره با وساطت اعضا و کمک استف ها ولش کردم
دو بعد ساعت فن ساین تموم شد و رفتیم سوار ماشین شدیم تو ماشین خوابمون برده بود بین شوگا و جین نشسته بودم تو خواب سرم رو گذاشته بودم رو شونه شوگا بعد چند دقیقه جین چشاشو باز کرد بخاطر اینکه نامرعی بودم جین داشت با دستاش دنبال سرم میگشت و وقتی سرمو پیدا کرد گذاشت رو شونه خودش
بعد نیم ساعت با سر و صدای چند تا ادم از خواب بیدار شدم چند نفر که صورتشونو پوشونده بودن وارد ماشین شدن خواستم جیغ بزنم تا اعضا رو بیدار کنم ولی زو یکی از اون ها دارو بیهوشی تو ماشین پخش کرد نمیتونستم اعضا رو بیدار کنم برا همین صورتمو با لباس پوشوندم تا اگه بخواد اتفاقی بیوفته بتونم جلوشو بگیرم یکی از اونا پشت فرمون نشست و با سرعت شروع به رانندگی کرد بعد نیم ساعت به یه مکان متروکه رسیدیم
چند نفر اومدن تا اعضا رو ببرن
همه جا تاریک چیزی نمیشد دید
وارد یه جایی شبیه کارخونه متروکه شدیم و هفتا صندلی اونجا اعضا رو نشوندن رو صندلی ها و دستا و پاهاشون رو بستن
چند ساعت بعد
کم کم داشت صبح میشد اعضا داشتن به هوش میومدن
نامجون : اینجا کجاست
جین : چرا الان من رو تختم نیستم
شوگا : چرا چشمام البالو گیلاس میچینه
جیهوپ : الان چه اتفاقی افتاده
جیمین : چرا دست و پاهامون بستس
تهیونگ : احیانا الان نباید خونه باشیم
جونگکوک : اینجا چه خبره دیشب چه اتفاقی افتاد
گروگان گیر : ما شما ها رو دزدیدیم
نامجون : واقعا
جین : مگه کشکههههه
شوگا : الان مثلا میخوای چیکار کنی
جیهوپ : سوگول کوووو
من : اینجام
جیمین : عه سلام میشه دقیق بگی از دیشب تا حالا چه اتفاقی افتاده
تهیونگ : سوگول اینا کین
جونگکوک : اینا میخوان مارو بکشن ( گوه میخورن )
کل ماجرا دیشب رو توضیح دادم
اعضا : اهان اوضاع از این قراره
پشمای گروگان گیرا ریخته بود
شوگا : من گشنمهههه
جونگکوک : من شیر موز میخواممممممم
گروگان گیرا رفتن تا استراحت کنند
از فرصت استفاده کردم و رفتم دست و پای اعضا رو باز کردم
۱۴.۹k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.