به نگاهی که مرا کرده گرفتار قسم

به نگاهی که مــــرا کرده گرفتار قســــــم
به نگاهی که شــب از فکر تو بیدار قســــم

بی تو من تلخ ترین خاطره ی پاییــــــزم
بی تو از گریه و خوناب جگـــــر سرریزم

نفســـــم بی تو در این عمــــــق جنون می گیرد
کنــــــج پستوی غمت ، دل به خــــــدا می میرد

بی تو از هیچ ترین حادثــــــه ها می ترسم
بی تو از فاجعه ی فاصلــــــه ها می ترسم

نکند شاپــــــری قصه ام از غم شده پیــــــر
نکند مریــــم عذرای من از من شده سیــــــر

بوی مسموم و غریبانه ی خــــون یعنی من
خون خشکیده به دیوار جنــــــون یعنی من

بسته ی خالی سیگار و شــــــب و تنهایی
بسته ی خالی قرص و غــــزل و بی خوابی

لــــرزه بر سمت چــــپ سینه ام انداخته ای
رعشــــــه بر چار ستون تنــــــم انداخته ای

ماشه ات را بچکان...طعمــــــه ی تابوتم کن
کار را یکسره کن...یک شبــــــه مبهوتم کن

❤️
دیدگاه ها (۲)

. چشم دریایی تو شب تاب هر شعر و غزل من فدای چشم زیبای تو بود...

هنـوز دوستت دارم ؛و این درد آلود تریـن حسی ست کہ لای موهایـم...

به نگاهی که مــــرا کرده گرفتار قســــــمبه نگاهی که شــب ا...

نعشه ی شعرم ولی دارم خماری میکشگوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط