شهر دل را با تو تابان می کنم قدری بمان
شهر دل را با تو تابان می کنم قدری بمان
با غزل همواره طوفان می کنم قدری بمان
در هوایت پرزنان هستم، همیشه در پی ات
گر روی این دیده گریان می کنم قدری بمان
من عقابی خسته ام، طاقت ندارم بیش از این
خستگی را از تو پنهان می کنم قدری بمان
شور باریدن ندارد ابر چشمانم ولی
گر روی نادیده باران می کنم قدری بمان
لب فروبستی که من بی تاب لبهایت شوم؟!
من لبت را شاد و خندان می کنم قدری بمان
با غزل همواره طوفان می کنم قدری بمان
در هوایت پرزنان هستم، همیشه در پی ات
گر روی این دیده گریان می کنم قدری بمان
من عقابی خسته ام، طاقت ندارم بیش از این
خستگی را از تو پنهان می کنم قدری بمان
شور باریدن ندارد ابر چشمانم ولی
گر روی نادیده باران می کنم قدری بمان
لب فروبستی که من بی تاب لبهایت شوم؟!
من لبت را شاد و خندان می کنم قدری بمان
۱.۸k
۰۹ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.