خاطره ای از شهید مدافع حرم امیر سیاوشی

خاطره ای از شهید مدافع حرم امیر سیاوشی


️زیرآتش سنگین تکفیری‌ها هم لبخند می‌زد


یک ماه را در سوریه با امیر زندگی کردیم «با 17 نفر برای شناسایی به روستای «قلعه جیه» در اطراف شهر حلب به فرماندهی امیر راهی شدیم.
اگر با تکفیری‌ها درگیر می‌شدیم، تلفات زیادی می‌دادیم
اما به لطف حضرت زینب(س) منطقه را شناسایی کردیم
و بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاید به پایگاه برگشتیم
فردای آن روز عملیات آزاد‌سازی آن روستا با موفقیت انجام شد
این روستا 4 سالی می‌شد که در تصرف نیروهای تکفیری بود
و خدا را شکر می‌کنم که با آزاد‌سازی رو سفید شدیم
بعد از این اتفاق اسم روستا به «قلعه حسن خان» تغییر کرد.
«سوریه ناامن بود و به هیچ‌وجه امنیت جانی نداشتیم
به همین دلیل بعضی از بچه‌ها دلهره داشتند،
اما امیر همیشه خندان بود و مشتاق شهادت
وقتی زیر آتش سنگین تکفیری‌ها بودیم هم لبخند می‌زد
او این روحیه‌اش را به دیگران هم منتقل می‌کرد و بین بچه‌ها به «بمب انرژی» معروف شده بود
در راه سوریه به یکدیگر قول دادیم که با هم برویم و برگردیم،
اما من رفیق نیمه‌راه شدم.»

روحمان با یادش شاد با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دیدگاه ها (۵)

..فووووووری‼️هشدار بی سابقه سرلشکر قاسم سلیمانی به رژیم آل خ...

#وصیتنامه_ی_پرمعنی_شهید_شهیدعباس_دانشگر#شهیدی_که_بین_دو_و_دی...

عباس نمونه جوان مومن انقلابی پسری مودب، آرام و درونگرا. چند...

آخرین دست نوشته شهید مدافع حرم عباس دانشگر برای همسرش در روز...

بسم الله الرحمن الرحیم پاسخ قسمت اول :لذا ما خود را پیروز ای...

blackpinkfictions پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط