یه سری زخما هست که دیگه درد نداره

یه سری زخما هست که دیگه درد نداره
یه سری اتفاقا هست که دیگه حساس نمیشی روشون
عادت کردی به اونا...
مثلا وقتی یه جوش میزنه تو صورتت،
اولاش ناراحتی
هی میخوای بکنیش
اذیتت میکنه
ولی بعد یه مدت کنار میای باهاش
میفهمی که بالاخره باید باهاش زندگی کرد.
یه سری دردا هست که دیگه به چشم نمیاد...
مثلا یه زندانی فقط درد ده تا شلاق اول رو میفهمه
بعد بدنش سِر میشه
و حس نمیکنه درد و سوزش ضربه ها رو
دیگه عادت شده واسش .
یه سری چیزا به مرور زمان
برای ما دیگه درد ندارن
عادت میشن
مثل کتک زدن های مادرا
مثل زمین خوردن و زخم شدن سر زانوی بچگی ها
مثل رفتن یه لعنتی که هیچ وقت نخواست
بفهمه که دوسش داری
هیچ وقت نخواست تو کنارش باشی
هیچ وقت نفهمید
دلت پیشش گیر کرده
اینا دیگه برای ماها درد نداره
ما دیگه بهشون عادت کردیم...
دیدگاه ها (۲۵)

چپ دست جان،روزت مبارک🌷 🌷 🌷

️ در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید.. روز دوم بی رحم تری...

بیایید خواهشا منصف باشید...کمی آهسته تر عاشقی کنیدکمی کمتر ص...

یکی از بازی‌های عجیب زندگی اینه که یه چیزی رو ازت می‌گیره؛ ت...

سلاممممم😭🤣خوبین؟آقا میدونم درسو مشق دارین ولی اومدم درمورد ه...

💫part 5&داداش"بله&فردا چند شنبست؟ " چهارشنبه&پس باید برم مدر...

نقد فیلم "" پیر پسر "" آقای رائفی پور رو دیدم که یه نکته ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط