هرگز دلم ز کوی تو جای دگر نرفت

هرگز دلم زِ کوی تو جای دِگر نرفت
یکدم خیالِ روی تواَم از نظر نرفت...

👤عبید زاکانی
🎨عاشق وفادار اثر دیویدسون
دیدگاه ها (۰)

‌صدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار ...

وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آوردعشق زمستانی ات...

سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشقدل نخواهم جان نخواهم آن من...

به سر شوق سر کوی تو دیرم

چه گویمت که تو خود با خبر ز حال منیچو جان، ‌نهان شده در جسم ...

از لب لعل توام، کار به کام است، امشبدولتم بنده و اقبالم، غلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط