صدای کف زدنت کبکهای کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار میکند


صدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار می‌کند
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟
ولی شکفته بادا لبان من که نیمه‌ماهِ نیم‌رخانِ تو را شبانه می‌بوسند
فدای تو دو چشم من که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند

‌ببینمت تو کجایی که چهره‌ات باغی است
،که از هزار پنجرۀ نور می‌وزد هر صبح
و شانه‌های تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!
!منی که دست ندارم چگونه کف بزنم

به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم
و،گریه به رو، کجا؟
و سایه پشت سرت چیست در شب این که شعر من است که از پشت پای تو می‌آید
چه دستهایی داری
شبیه بوسه!
و خاک از تو که لبریز می‌شود ببین چه جلگه‌ای آنجا که شانه می‌خورد از بوسه‌ها و نسیم
کدام دست نیی چون تو را زده قط
شبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری!
نرو
به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم
و،گریه به رو،کجا؟
بمان!
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟

#رضا_براهنی
دیدگاه ها (۰)

وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آوردعشق زمستانی ات...

‌به‌وقت نرگس‌های زردکه می‌دانندهدف از زیستن بالیدن استچگونه ...

هرگز دلم زِ کوی تو جای دِگر نرفتیکدم خیالِ روی تواَم از نظر ...

سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشقدل نخواهم جان نخواهم آن من...

دوپارتی

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط