پارت ۱۵ عشق در نیمه شب
پارت ۱۵ #عشق_در_نیمه_شب
رفتی توی بالکن هوا بخوری
بعد چند دقیقه گوشیت زنگ خورد
کوک بود جواب دادی
ا/ت : س..سلام کوک
کوک : سلام ا/ت خوبی
ا/ت : خوبم ممنون
کوک : اممم میخواستم بگم میای بریم بیرون
ا/ت : چی بیرون
کوک : اره
ا/ت : اره باش ساعت ۹ بیا دنبالم
کوک : باش
قطع کردی ..ساعت ۸ بود باید یک ساعت دیگه میرفتی
سری رفتی لباس پوشیدی و ارایش ساده کردی و اماده شدی
(لباس کوک و ا/ت رو میزارم )
ساعت ۹ شده بود کوک اومد دنبالت
رفتی توی ماشین
کوک : سلام
ا/ت : سلام
کوک : چقدر خوشگل شدی
ا/ت : امم ممنون
با کوک رفتی یه رستوران شیک و غذا خوردی ساعت شده بود ۱۱ باید میرفتی خونه
ا/ت : کوک بریم
کوک: بریم
سوار ماشین شدین و رفتین به طرف خونه
از ماشین پیاده شدی که کوک دستتو گرفت چسبوندت به دیوار ....داشت بهت نگاه میکرد
داشتی نفس نفس میکشیدی که کوک اومد بوسیدت ...
(اوخیی خیلی رمانتیکه )
توهم همراهیش کردی بعد ۳ دقیقه دیدی که لبشو از لبت جدا کرده
کوک : مرسی که باهام اومدی بیرون
هنگ میکنی نمیدونی چی بگی رفتی توی خونه
کوک : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتی توی خونه از خوشحالی پریدی روی تخت
ا/ت : وایییی خدا اون منو بوسید
داشتی برای خودت چرت و پرت میگفتی که خوابت اومد رفتی لباساتو عوض کردی و ارایشتو پاک کردی اومدی خوابیدی
پایان ....دستم خسته شد
رفتی توی بالکن هوا بخوری
بعد چند دقیقه گوشیت زنگ خورد
کوک بود جواب دادی
ا/ت : س..سلام کوک
کوک : سلام ا/ت خوبی
ا/ت : خوبم ممنون
کوک : اممم میخواستم بگم میای بریم بیرون
ا/ت : چی بیرون
کوک : اره
ا/ت : اره باش ساعت ۹ بیا دنبالم
کوک : باش
قطع کردی ..ساعت ۸ بود باید یک ساعت دیگه میرفتی
سری رفتی لباس پوشیدی و ارایش ساده کردی و اماده شدی
(لباس کوک و ا/ت رو میزارم )
ساعت ۹ شده بود کوک اومد دنبالت
رفتی توی ماشین
کوک : سلام
ا/ت : سلام
کوک : چقدر خوشگل شدی
ا/ت : امم ممنون
با کوک رفتی یه رستوران شیک و غذا خوردی ساعت شده بود ۱۱ باید میرفتی خونه
ا/ت : کوک بریم
کوک: بریم
سوار ماشین شدین و رفتین به طرف خونه
از ماشین پیاده شدی که کوک دستتو گرفت چسبوندت به دیوار ....داشت بهت نگاه میکرد
داشتی نفس نفس میکشیدی که کوک اومد بوسیدت ...
(اوخیی خیلی رمانتیکه )
توهم همراهیش کردی بعد ۳ دقیقه دیدی که لبشو از لبت جدا کرده
کوک : مرسی که باهام اومدی بیرون
هنگ میکنی نمیدونی چی بگی رفتی توی خونه
کوک : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتی توی خونه از خوشحالی پریدی روی تخت
ا/ت : وایییی خدا اون منو بوسید
داشتی برای خودت چرت و پرت میگفتی که خوابت اومد رفتی لباساتو عوض کردی و ارایشتو پاک کردی اومدی خوابیدی
پایان ....دستم خسته شد
۱۴۲.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.