p¹
یکی از عصر های سرد فصل پاییز بود. تو اتاقش نشسته بود و درحال انجام پرونده های شرکت برای رییس بود .یکهو اجوما وارد اتاق شد و گفت:دخترم خانم گفتن بهتون اطلاع بدم که ساعت 7 بعد از ظهر داییتون و پسر داییتون میان اینجا و مادرتون تاکید کردن که حتما باید لباس هایی که به شما میدن رو بپوشید. ات آهی کشید و گفت باشه میتونی بری. اخه اون از پسر داییش متنفر بود. تو همین فکر بود که با صدای زنگ گوشیش از افکارش بیرون اومد اسم « نایون » نمایان شد .
ات:الو؟
نایون: سلام ات حالت چطوره ؟
ات: بد نیستم تو چطوری ؟
نایون: خوبم ممنون راستی ات داریم ساعت 4:30 با بچه ها قرار میزاریم بریم پیک نیک و یه دورهمی کوچیک تو هم هستی دیگه ؟
ات: اهوم اوکی منم هستم لوکیشن رو برام اس ام اس کن
نایون: باشه میبینمت
«پایان تماس»
پرش زمانی به دورهمی:
ات: سلامممم
همه:سلامممممممممم
شروع کردن به حرف زدن و ات به اونا گفت که جونگ کوک پسر داییش همین توانست و قراره از کانادا بیاد کره و هر وقت میاد حدود 3 ماه میمونه
یونا: خب اونم بیار تو اکیپمون
ات: هه دیونه شدی ؟؟؟؟
سوهو: چرا؟ اونم بیاد خب مگه همسن ما نیست؟ اینطوری تنها نمیمونه
ات: اوپا تو دیگه چرا؟؟؟؟
و همه شروع کردن به گفتن اینکه آره اونم بیاد و اینا و ات هم اعصابش بهم ریخت
سوار ماشین شد و با سرعت تمام میروند و رسید به عمارتشون که تا وارد اتاقش شد با کلی چمدون مواجه شد و فهمید که جونگ کوک اومده ، اهه چی از این بد تر ؟؟ رفت طبقه پایین تا با صورت کوک مواجه شد
جونگ کوک : سلام
ات: سلام برو انور میخوام رد شم
جونگ کوک: اگه نرم؟
ات هم یکی یواش به بازو کوک زد و اونم رفت کنار
ات: اینطوری و شاید بدترش بشه
برای پارت بعدی :
Like:8
Comment:20
Falower: 355
ات:الو؟
نایون: سلام ات حالت چطوره ؟
ات: بد نیستم تو چطوری ؟
نایون: خوبم ممنون راستی ات داریم ساعت 4:30 با بچه ها قرار میزاریم بریم پیک نیک و یه دورهمی کوچیک تو هم هستی دیگه ؟
ات: اهوم اوکی منم هستم لوکیشن رو برام اس ام اس کن
نایون: باشه میبینمت
«پایان تماس»
پرش زمانی به دورهمی:
ات: سلامممم
همه:سلامممممممممم
شروع کردن به حرف زدن و ات به اونا گفت که جونگ کوک پسر داییش همین توانست و قراره از کانادا بیاد کره و هر وقت میاد حدود 3 ماه میمونه
یونا: خب اونم بیار تو اکیپمون
ات: هه دیونه شدی ؟؟؟؟
سوهو: چرا؟ اونم بیاد خب مگه همسن ما نیست؟ اینطوری تنها نمیمونه
ات: اوپا تو دیگه چرا؟؟؟؟
و همه شروع کردن به گفتن اینکه آره اونم بیاد و اینا و ات هم اعصابش بهم ریخت
سوار ماشین شد و با سرعت تمام میروند و رسید به عمارتشون که تا وارد اتاقش شد با کلی چمدون مواجه شد و فهمید که جونگ کوک اومده ، اهه چی از این بد تر ؟؟ رفت طبقه پایین تا با صورت کوک مواجه شد
جونگ کوک : سلام
ات: سلام برو انور میخوام رد شم
جونگ کوک: اگه نرم؟
ات هم یکی یواش به بازو کوک زد و اونم رفت کنار
ات: اینطوری و شاید بدترش بشه
برای پارت بعدی :
Like:8
Comment:20
Falower: 355
۶.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.