پارت
#پارت_3
#کتاب_دردسر_ساز
#ویو_مرلین:
کاترین یکم میترسید و وقتی میگفت نه یعنی نه ولی من میدونستم چجوری راضیش کنم
چیزی نگفتم
چند لحظه بعد صدای قارو قور شکمم بلند شد
#مرلین:
خیلی گشنمه!
#کاترین:
منم همینطور به ارسلان زنگ میزنم تا سه تا پیتزا بگیره با خودش بیاره.
#مرلین:
خوبه!
#ویو_مرلین
کاترین وقتی گشنشه به حرف بقیه گوش میده پس از فرصت استفاده کردم و التماس کردم بعد از کلی کلنجار قبول کرد.
به کاترین گفتم به داداشش بگه بیاد اونجا(کلبه مرلین)
(من اسمم مرلینه و تک فرزندم مادرو پدرم تقربا برای دو ماه رفتن پیش عمم)
با کاترین رفتیم سمت کلبه از شانس ما جنگل مه داشت......
پارت بعد یک فالور
#کتاب_دردسر_ساز
#ویو_مرلین:
کاترین یکم میترسید و وقتی میگفت نه یعنی نه ولی من میدونستم چجوری راضیش کنم
چیزی نگفتم
چند لحظه بعد صدای قارو قور شکمم بلند شد
#مرلین:
خیلی گشنمه!
#کاترین:
منم همینطور به ارسلان زنگ میزنم تا سه تا پیتزا بگیره با خودش بیاره.
#مرلین:
خوبه!
#ویو_مرلین
کاترین وقتی گشنشه به حرف بقیه گوش میده پس از فرصت استفاده کردم و التماس کردم بعد از کلی کلنجار قبول کرد.
به کاترین گفتم به داداشش بگه بیاد اونجا(کلبه مرلین)
(من اسمم مرلینه و تک فرزندم مادرو پدرم تقربا برای دو ماه رفتن پیش عمم)
با کاترین رفتیم سمت کلبه از شانس ما جنگل مه داشت......
پارت بعد یک فالور
- ۱.۲k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط